سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سینه خردمند صندوق راز اوست و گشاده‏رویى دام دوستى و بردبارى گور زشتیهاست . [ یا که فرمود : ] آشتى کردن ، نهان جاى زشتیهاست و آن که از خود خشنود بود ناخشنودان او بسیار شود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :14
کل بازدید :1528466
تعداد کل یاداشته ها : 257
103/1/28
12:57 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[65]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1]
لوگوی دوستان
 

امشب با همیشه فرق دارد. نمیدانم، نمیدانم فرقش در چیست؟
اما فراقت، خواب از دیدگانم ربوده. بستر را رها می‌کنم. به سراغ پنجره می‌روم. همان پنجره‌ای که برایت آشناست.
پنجره‌ای که بارها و بارها تنهاییم را در کنارش با تو قسمت کردم.
امشب هم تنهایم. تنهای تنها و عجیب برایت دلتنگ!
نمیدانم چه شد که این بار بسیار زودتر از آنچه انتظارش را داشتم مرا دعوتم کردی.
نمی‌خواهم بدانم. چرا که در چنته‌ام جز گناه نبوده که گمان برم بر آن. نه، نه، این بار جز لطف و عنایت تو چیزی را دخیل نمی‌بینم.
کنار پنجره می‌ایستم و خیره به آسمان با تو سخن می‌گویم. شکایت از دوران هجران و رضایت از روز وصال.
می‌آیم تا نذرم را ادا کنم. خوب میدانی از چه سخن می گویم. آری، از دلم. دلی که نذر قدوم مبارکت کرده بودم.
تمام وجودم را در آن گنجانده‌ام و اکنون به نزدت می‌آورم. گلایه نکن. نیک می‌دانم که برایت ارزشی ندارد. دلی که بارها و بارها غیر تو را برگزید. اما هر بار پشیمان تر از قبل به سراغت آمد. نمی‌خواهیش؟

مولایم!
دل عجیب بی‌قرار است. دیگر از دست من کاری بر نمی‌آید. بدان که دیگر اغیار را در آن جایی نیست. می‌آورم تا قرارش باشی.
می‌آیم برای جبران گذشته. گذشته‌ای که بارها و بارها منتظرم بودی و من نیامدم. چه سخت بود لحظاتی که چشمان منتظرت را میدیدم، اما نگاه از نگاه مهربانت برمیداشتم تا لحظه‌ای به خوشی‌های دنیایی‌ام ادامه دهم. و افسوس که همه آن به ظاهر خوشی‌های دنیایی بلای جانم گشت.
چقدر دادی و نگرفتم.
چقدر گفتی و نشنیدم.
چقدر آموختی و نیاموختم.
چگونه می توانم فراموش کنم آن لحظاتی که در دریای گمراهی هایم غرق بودم و تو، با یک نگاه اسیرم می‌کردی.

مولایم!
من می‌آیم. به امید آنکه قبولم کنی. می‌آیم و آنچنان غریبانه سوز فراقت می‌خوانم تا خود به سراغم آیی.
می‌بینی این بار. می‌بینی تنهای تنهایم و هیچ با خود ندارم. جز این دل اسیر!
بهانه‌ات را می‌گیرد. دیگر من آنرا درمان نمی‌توانم. می‌آورمش تا خود خریدارش باشی. آنرا به هر سمت که می‌پسندی رهنمون باش که از عهده‌ام خارج است.
دلی را که خود اسیرش کرده‌ای اکنون نیز خود آزادش کن مولا. بدان دیگر تحملم به سر آمده. بدان این بار که می‌آیم سوای هر بار است.
و تنها نگاهت را می‌خواهم.

مهدیا!
دل شکسته ام را به تو می‌سپارم، دلدارم تو باش.

 هر کس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت
                                          من راست گفته ام که برای تو زنده ام

 اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


86/11/26::: 5:0 ص
نظر()