هفته ای دیگر هم گذشت.
هفته ای دیگر هم از عمرمان گذشت و یار نیامد.
غم هجران و دوری و دلدادگی به او که ندیدیمش، اما عاشقش هستیم، دردی بس جانکاه است.
می دانیم که می آید...
وصف عشقش را، عظمتش را، مهربانیش را، بزرگواریش را، کرمش را، مددش را، بسیار شنیده ایم.
اما...
اما چه کنیم که لیاقت گوشه چشمش را نداشته ایم.
چون نسیم لطیف بهاری از وجودش سرشوق می شویم ولی نمی بینیمش.
مدد و یاریش در لحظه لحظه ثانیه هایمان به یاریمان می آید و ما غافل از همراهیش.
سایه محبتش سالهاست که بر سرمان است و نمی گذارد آفتاب جهل و ناامیدی صورتمان را بسوزاند، اما خنکای وجودش را درک نکرده ایم.
...
آیا وجودش را احساس می کنی ؟
آیا سنگینی نگاه استوارش را بر وجودت لمس می کنی ؟
آیا ترنم صدای آسمانیش را می شنوی ؟
آیا عشقش را که سالهاست از روز عزل به تو عیدی داده است در قلبت حفظ کرده ای ؟
...
آیا این جمعه ظهور میکند...
خدا می داند...
بار الهی، این هجران را به پایان رسان و فرجش را برایمان به ارمغان آور.
آمین یا رب العالمین.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج