بوی عید و هفتسین که میآید مادربزرگ دوباره کاسهی سفالی را برمیدارد و گندمهایی که خیس کرده با کمی خاک توی کاسه میریزد و سبزهی سفره را آماده میکند.
هرسال چند هفته قبل از عید راه پلههای گوشهی خانهشان پر از سبزههای هفتسین است!
دلم میخواهد از گندمهایی که هر جمعه برای کبوترهای امامزاده میبرم کمی را هم سوا کنم و نذر آمدنت، سبزهای سبز کنم. تا هر وقت کنار هفتسین مینشینم سبزی حضورت را در ذهنم تداعی کنم!
آقا دمدمههای عید است، نگو که امسال هم بدون تو تحویل میشود... بیچاره آن سالی که هیچکس بدون تو تحویلش هم نمیگیرد!
خانه تکانی هم بکنیم... همه جا را هم که گردگیری کنیم نام تو را که نمیتوان از دلمان بتکانیم.
بیا و رونق امسالمان باش... بیا و طراوت سبزههای هفتسینمان باش...
آقا بیا...
منتظرت هستیم!
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج