سالهاست به لحظات سال تحویل و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند و نفس ها را در سینه حبس می کنند می اندیشم!
و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتند!!!
کجایی ای ربیع الأنام و نضره الأیام
نمی دانم ، شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند تا رزمایش ظهور برگزار کنند …
وصد افسوس که ره گم کردیم و انتظار خورشید را کشیدیم و حال آنکه تو خود خورشید بودی و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس می شد و همه با هم زمزمه می کردند دعای عهد و ندبه و فرج را …
و ای کاش هفت سین مان را در جمکران می گستردیم
و در آن به جای سفره ، “سجاده ای” می انداختیم به گستردگی زمین…
و”ستاره ای” از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو…
و “ساعتی” برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت
و “سدر” را به یاد سدره المنتهی مصطفی (ص) بر سجاده می ریختیم!
و “سیصد و سیزده سرباز” و “سلاحی” به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم ” شاهِراً سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی ” و با شمیشر آخته ، و نیزه برهنه ، پاسخ گویان به نداى آن خواننده بزرگ در شهر و بادیه ایم. و سین ششم سجاده مان را از خدا می خواهیم تا “سرمه” کشد چشمانمان را به وصال دیدارش… و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی…
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَهَ الرَّشیدَهَ ، وَ الْغُرَّهَ الْحَمیدَهَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَه منِّی اِلَیْهِ
و سین هفتم را نیز من بر این سجاده می نشانم ” سلام علی آل یاسین”.