گفتند که غیبت را انتظاری بزرگ باید بود ولی آرزومندان تو هر وقت که خواستند تو را دیدند. اگر چه ناپیدایی ولی هر که نامت را از ته دل صدا زد، تو از پشت پردههای غیبت به یاری او شتافتی. حضور تو مثل نسیم خوشبوی است که از عطرش، غنچهها میشکفند و شاخهها جوانه میزنند. حور تو مثل آهنگ دل نوازیست که از طنین آن پرندگان سرمست میشوند.
انتظار واژهای است آشنا برای من و تو که هر بار بر وجودم سایه میافکند غربتش را بیش از پیش درک میکنم و غربت عجیبترین حس هست، وقتی که در تار و پود وجودم ریشه میدواند مرا با خود به دیدار چشمان مانده به راه یعقوب میبرد به اوج خواستن و نیایش. غربت، با من عشق را نجوا میکند و مرا به ایمانی پایدار میخواند که او خواهد آمد آنگاه غوغایی در درونم به پا میشود
و انتظار دیگر برایم به مفهوم فاصله نیست که عهدیست برای رسیدن، پیمانی برای پاک ماندن تا آمدنش در بهاران.
به خدایش سو گند عاشقانه به انتظارش مینشینیم و همیشه باورم به آمدنش استوار و چشمانم به راهش برقرار خواهد ماند.
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
وقتی قرار است برای کسی منتظر باشی باید همیشه منتظر باشی یعنی که انتظار، ساعت و زمان و وقت نمیشناسد باید یک فعل پایدار همیشگی و دائمی باشد.
برای انجام هر عملی باید تمرین کرد و صبر داشت و اصرار! ، اصرار در انجام تمرین صبر ، ماندن و پوسیدگی نیست! ، صبر سوختن است و چه بگویم از ماندن و سوختن و در خودرفتن...
تا به حال منتظر بودهای برای آمدن دوستی؟ هر چه این دوست عزیزتر باشد، به انتظار آمدنش نشستن هم سخت است! سخت که نه تلخ است! هر قدر که بیشتر دوست بداری بیشتر زجر میکشی و انتظار همیشه تلخ است مگر برای...
عاشق را به میزان صبرش بر عشق به معشوق پاداش میدهند. صبر همان انتظار است. و انتظار زمانی شیرین است که محبت دوستی که به انتظارش نشستهای از زبان گذشته باشد و جایی باشد میان سینههایت و عمیق همچون... آن موقع دیگر انتظار تلخی نیست. شیرین است و لطیف...
انتظار زمانی قراری گذاشته میشود جنس شوکران می گیرد تلخ و مرگآور اما در نگاه عاشق عشق زمان ندارد هر موقع که دلش خواست میآید بیخبر و باخبر میآید بیهیاهو و شلوغ میآید مثل باد که نوازش میدهد روح را و...
گفتند که صبر مقدمه انتظار است. و صبر چیزی نیست که هر کس را توان آن باشد برای صبر باید دلت را بزرگ کنی اندازه دنیا نه بزرگتر اندازه آسمان نه بزرگ کنی اندازه زمان. اگر نشد دلت را اندازه خودت بزرگ کن آن موقع است که میتوانی در وادی انتظار کسی باشی!! که نه تو هنوز هیچ کسی...
برای صبر باید امید داشت! امید... امید و امید و من چه میدانم جنس امید چیست چیزی است از جنس معجزه غیر قابل تعریف فقط باید لمسش کرد! باید وقتی جایی میان سیاهی آرام آرام روشن میشود بود و دید که امید چیست و من چه ناپاکم برای گفتن از امید...
برای ورود به ساحت عشق باید پاک بود و هر کس را بار ورود نیست به این سرزمین! سرزمین پاکان منتظر که پاکی شرط اول است برای حضور. و پاکی بسی دشوار است و مطاعی است که هر کس دریغ میدارد آن را بر حال خود...
تو خود حجاب خودی! او آفتاب است! و تو در سایه و نیز ، سایه را نیز از خود وجودی نیست که او بهر وجود آفتاب هست، شده است! برای دیدن آفتاب باید سایهها را کنار زد باید طوفان شد و تمام ابرهای عادات را کنار زد! نور آنجا ایستاده است تو خود را به او برسان...
برای رفتن باید اهلیت آل آفتاب را پیدا کرد و این کار جز با صبر و امید و انتظار بر آورده نخواهد شد که اگر تو را شرم نباشد از آفتاب او خواهد تابید و تمام روزهایت پر از آبی پاک خواهد شد.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج