از کنار جدول خیابان شلوغ ِ پرسروصدایی به آرامی در حال رد شدن بودم گاهی اوقات به تکه سنگهای کوچکی که جلوی پایم بود ضربهای میزدم
ترافیک سنگینی در خیابان چادر زده بود و آدمهای گنگ یادشان رفته بود دست خود را از روی بوق اتومبیل بردارند آنقدر هیاهو و صدای گوش خراش ماشینهای وحشی زیاد بود که گمانم اگر منادی از آسمان فریاد میزد:
الا یا اهل العالم قد ظهر المهدی……
کسی صدایش را نمیشنید
پیراهن سفیدم رنگ باخته بود و منواکسید کربن به ریههایه من حمله کردهبود
چند قدم جلوتر پسر بچهای یک دسته گل نرگس به دست گرفته بود و داد میزد فقط 100تومان
جلوتر جوانی قد بلند با موهای ژولیده پک سنگینی به سیگارش میزد و چند لنگ را بالا و پائین میبرد و هر از گاهی شیشه ماشینی پائین میرفت و قیمت میگرفت لنگ فروش میگفت:
2500 تومان خریداری!!!!!!
احساس کپک زده کسی برای التماس پسرک گلفروش نگاهی خرج نمیکرد
قطرههای اشک پسر بچه
گلهای نرگس را تازه نگه داشته بود ولی توجهای نبود
انگشت سبابه خود را باز نگه داشته بود و شکل نمادین عدد یک را نشان میداد و میگفت:
ترو خدا فقط یک شاخه !!!!!!!
نگاههای سرد و بیحس آدم نماهای داخل خیابان مرا به یاد شعر معروف شاعر بزرگوار مشیری انداخت
آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود
قصد کردم گلهای پسر بچه را بخرم میخواستم طفلک معصوم را خوشحال کنم خواستم صدایش کنم ولی بغض غریبی گلویم را بسته بود به سمتش حرکت کردم ولی اتوبوس و مینی بوس ریز درشت کوچک و بزرگ امان نمیدادن که از خیابان رد شوم حیران و سرگردان در میان <> >دود، صدا و ماشین غرق در افکارخود بودم که اتومبیلی قرمز رنگ از روی چاله گندآبی که کنارم بود عبور کرد و سرتا پای مرا به گند کشید غضبناک با صدای بلند فریاد زدم مگر کوری کثافت !!! به خودم پوز خندی زدم و ........
وقتی سرم را برگرداندم دیدم جوانی کوتاه قامت با محاسنی طلایی رنگ و زیبا به هر ماشینی که میرسد
شاخهای گل نرگس هدیه میکند و میگوید برای سلامتی گل نرگس صلوات بفرستید
او تمام گلها را خریده بود و من..................
چند خیابان بالاتر دستهای کودکی سرمازده در انتظار محبتی دیگر نرگسهایش را بالا گرفته بود. آری.....
گلهای نرگس منتظرند. نمیخواهم این بار هم عقب بمانم.