صبح که از خواب بیدار می شوی، دیگر صدای دعای سحر را نمی شنوی، دیگر صدای مناجات دعای ماه رمضان شنیده نمی شود، سر را که به سوی آسمان بلند می کنی می فهمی که انگار امروز حال و هوای دیگری دارد امروز گویا با این 30 روز قبل متفاوت است، نگاهت از پنجره ی اتاق به خیابان جلب می شود بچه ی کوچکی را با آن چادر نماز سفید می بینی که با دست لطیف و ظریفش گوشه ی چادر مادرش را گرفته و با آن قدم های کوچکش دوان دوان به دنبال مادرش می رود، یک دعای کوچک هم دردستش گرفته، خوب که فکر می کنی همه چیز یادت می آید آری دعای قنوت نماز عید فطر است.
وقتی که به مسجد می رسی مردم را می بینی که همه به هم تبریک عید رامی گویند، با هم روبوسی می کنند و شیرینی و شربت به هم تعارف می کنند. نماز شروع می شود، صف های نماز یکی پس از دیگری پشت سر هم تشکیل می شوند مردم شانه به شانه و به هم پیوسته می ایستند .
گویا می خواهند دسته جمعی و با هم از کسی که در این یک ماه از آن ها پذیرایی کرده و در این مدت بر سر سفره ی مهر و محبت او نشسته اند تشکر کنند.
آمده اند تا به او بگویند: از این که در این مدت به آنها سعادت و لیاقت بندگیش را داده، بی نهایت ممنونیم.
آمده اند تا بگویند: آن شب هایی که تا سحر بیدار بودند و قرآنش را بر سر می گذاشتند و او را به حق 14 معصومش قسم می دادند توبه ی آنها را بپذیرد و دعا و حاجاتشان را اگر به صلاح و مصلحتشان است برآورده سازد.
آمده اند تا بگویند: که این یک ماه بندگیشان را هر چند ناچیز و اندک بوده از آن ها قبول کند و توفیق عبادتش را در ماه های دیگر را، به آنها عطا فرماید و روح و جسمشان را با دعا و نیایش عجین نماید.آمده اند تا بگویند: که خدایا لذت گناه را، در کاممان تلخ تلخ تلخ بگردان، تا شیرینی پرستشت در عمق وجودمان ریشه دواند.خلاصه آمده اند تا بگویند: خدایا کمکمان کن که همواره حضور تو را در لحظه لحظه های زندگیمان از ته دل احساس کنیم و هیچ گاه از تو غافل نشویم و ایمان قلبی آوریم که تو همواره در کنار ما و یار و یاور مایی.
اَللّهُمَّ عجِّلْلِوَلِیِّکَ الْفَرَج