گفتم بنویسم به یاد تو،
یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام .
گفتم بنویسم با عشق به تو،
یادم آمد هنوز عاشق نشده ام.
گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع،
یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام.
گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت.
گفتم:
اللهم عجل لولیک الفرج.
دیشب یکی، امروز هم یکی و فردا هم لابد یکی دیگه... ... بهم میگه سوغات چی میخوای برات بیارم؟ گفتم هیچی فقط یه شیشه هوای عرفات... اون ساعتی که همتون توی اون سرزمین محشر جمع میشید اونم هست...