سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ـ در سفارش به هشام : مبادا که حکمت را فرو افکنی و آن را نزد نادانان بنهی . [امام کاظم علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :70
کل بازدید :1530563
تعداد کل یاداشته ها : 257
103/2/30
1:20 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[65]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1]
لوگوی دوستان
 

سلام آقا

عصر جمعه‌‌تان به خیر! راستش ما که به خیر گذراندیم جمعه‌مان را و هیچ غممان هم نبود و یادمان بود یا نبود که «بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ»، فرقی نداشت، چون «إن کُنتُم مُؤمنین‏» نبودیم!

به ما که خوش گذشت و خدا کند به شما هم خوش گذشته باشد. خدا کند آن سیصد و سیزده نفر طی کرده‌ باشند راه‌های پر پیچ و خم لیاقت را و رسیده‌ باشند «مِن أَقصا المَدینَة»، هر چند من و امثال من، هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم... خدا کند این آخرین جمعه‌ای باشد که غروبش دل آدم را می‌فشرد، آن‌قدر می‌فشرد که تنگ می‌شود... تنگ تنگ. خدا کند «ربِّ أرنی»هامان رسیده باشد به عرش اعلا و خدا نکند که در جواب دعایمان گفته باشید: « لَن تَرانی» که «لا اُخبرنا بِفضلکَ عنکَ»...

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/1/30::: 6:47 ع
نظر()
  
  

من در خلوت خویش عکس تو را به دیوار آویختم. هر صبح دستمال اشک‌آلودم را بر سر و روی آن می‌کشم تا غباری از رهگذر عمر من بر دامن او ننشیند.

هر که می‌آید اشتیاق مرا به تو بیشتر می‌کند. بی‌وفایی‌ها مرا به یاد وفای تو می‌اندازد. نازیبایی‌ها ذائقه مرا بیمار کرده است. و من هیچگاه نخواستم عکس تو را از قاب اشک بیرون کشم و میان خنده و گل بنشانم. خنده را دوست دارم که اشارتی است به شادی روزگار وصل گریه را دوست‌تر می‌دارم که حکایت امروز ماست. گریه و خنده دو بال کبوترهایی است که هر روز بر بامی می‌نشیند و از آنجا افق‌های در خون را قرائت می‌کنند.

مرا که در خلوت تو زیسته‌ام از نگاه خود نینداز. اگر تو را هزار یار فداکار است من جز تو ندارم. اگر موعود به موعد خود وفا نکند این رسم را از قاموس الفاظ خواهند سترد. بد بودن مرا بهانه مکن. خوبی خود را ببین و تلخی فراق را. ببین که چسان در دست من تسبیح نذر می‌چرخد و قرار ندارد. ببین که چگونه از عشق پشیمانم می‌کنند.

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/1/26::: 1:32 ع
نظر()
  
  

نمیدانم کی خواهی آمد، آشنای دل! تویی که یک روز غروب بر حاشیه دلم قدم گذاشتی و احساس حضورت مرا مدهوش کرد. همه نوشتهها تو را گفته‌اند و همه کتاب‌ها تو را خوانده‌اند، ولی کمتر چشمی تو را دیده است. تو سرچشمه بهترین‌های عالم هستی، مرا خوب میشناسی، ولی من هنوز نمی‌شناسمت. تو را نمی‌توانم بیابم، تو احساس گم من هستی که در روز جمعه، بر منطق احساس من جاری می‌شوی، هیچ می‌دانی، که من همانی هستم که هیچگاه ندیدمت؛ چون حضور تو را حس کرده‌ام، ولی ظهور تو را هنوز نه، تا دیگر دلم میان بودن یا نبودن مردد نشود. حضور تو آنقدر وسیع است که حتی در افق نگاه خزان‌زده غرب نیز می‌توان تو را فهمید. نمی‌خواهم دلم را با چیزهای سر درگم، گرم کنم. شب ها که باران به احساس سبز شالی‌زاران قدم می‌گذارد و مترسک‌های لب جالیز، سرما را پخش می‌‌کند و سر انگشتانم اقامتگاه پرندگان مهاجر می‌شود؛ تو نیز برمی‌گردی. دلم راضی نمی‌شود تو را لا‌به‌لای خطوط کتاب‌ها جستجو کنم. رد پای تو روی دل من است و جا پای قدمهایت یخ ذهنم را آب کرده است. تو می‌آیی. میدانم که می‌آیی، اصلاً در دفتر حضور تو، ظهور تو حک شده است. بگو راست می‌گویم. امروز مثل دیروز نیستم و فردا مثل امروز نخواهم بود؛ چون می‌دانم مرا می‌خوانی. سرنوشت من این است که منتظر بمانم و تو منتَظَر. باور کن هیچ تردیدی ندارم؛ زیرا همه سلول‌هایم، همه‌ی نفس‌هایم، سرنوشت غدیری است که مرا شیعه ساخت و آغاز دلشورگی‌های مولایم علی(ع) شد. مولا جان، این‌ها سرگذشت نیست، این‌ها سرنوشت است، سرنوشت غربت و انتظار...

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/1/23::: 8:0 ص
نظر()
  
  

شاید یادت بیاید که چند رهگذر ناشناس با عطر نرگس و طعم یاس از کنارمان گذشته و ما به رسم عادت، او را نشناخته، حتی شاید به او تنه زدیم و با یک ببخشید ساده از کنارش عبور کردیم

یا با حوصله در جواب سلام آشنایش سری تکان دادیم

شاید او را جایی دیده ای... فکر کن...
 

روزگاری است دراین کوچه گرفتار تو ام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام

گفته بودی که طبیب دل بیمارانی
پس طبیب دل من باش که بیمار توام

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/1/5::: 11:38 ص
نظر()
  
  

می گویند می آیی... 

میگویند می‌آیی و با ترنم صدای آمدنت دل‌های دلتنگ عاشق وجودت را به جولان می‌آوری.

آقایم، در این دنیا هر کس از رازی برای تو می‌گوید و من از جمعه‌ها برایت می‌گویم پلکان هفته را به امید رسیدن به خانه جمعه می‌گذرانم جمعه‌ای که نه تنها متعلق به توست بلکه متعلق به من و تمام عاشقان می‌باشد.

می‌گویند می‌آیی و بغض یتیمان و بی‌کسان در آمدنت می‌شکند.

می‌گویند اسیران و دلباختگانت آزاد می‌شوند.

آری! با آمدنت زمین جولانگاه آرزوها در سرزمینی خالی از نفرت و کینه می‌شود.

من و تمام عاشقان وجودت برای جمعه‌ای نه چندان دور دعا می‌کنیم.

 ای سبزترین مرد رویاها .....     

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/1/2::: 1:47 ع
نظر()
  
  

سالروز ولایت و امامت، حضرت مهدی (عج) را تبریک عرض می کنم

تو برای فرجت دست دعا را بردار

شیعه را ورد زبان آمین است 

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


  
  

منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید! کسى از نژاد نفس‏هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه‏هاى انتظار، نیازشان را از لابه‏لاى نفس‏هاى حیران خود بازگو مى‏کنند. شقایق‏ها منتظرند! منتظر کسى که آیینه‏هاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک‏هاى ارغوانى‏ را از کوچه‏هاى پریشانى نجات دهد. کوچه‏ها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدم‏هایى هستند که زخم‏هاى بى‌‏رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کند.  کوچه‏ها منتظر چشمان باران‌‏زایى هستند که با قدم‏هایش جان مردم را به شبنم اشک‏ها بشوید. جاده‏ها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه خواهد ماند. منتظر قدم‏هایى که تن مرده کوچه‏ها را زنده مى‏کند.

لاله‏ها منتظرند؛ منتظر کسى که همزاد موج‏هاى خورشیدى است. کسى از جنس ابر، پریزاد باران.

عاشقان منتظرند! عاشقان بى‏تابند، بى‌‏قرارند تا هم‌آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونه‏هاى امت ‏ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


86/12/21::: 10:49 ص
نظر()
  
  

در این شبها که به آسمان مینگریم گویی بغضی کهنه در گلوی مهتاب،تو را فریاد میزند. تویی که در وانفسای این دنیا از همه غریبتر بوده‌ای. تویی که با سکوتت عشق را به آتش کشیدی و خاک را تا به ابد با غربت آغشته نمودی. در تنهاییت خدای را به دیدگان نمناکمان به تماشا کشاندی. و در یادمان اینگونه نگاشتی :

هر که عاشقتر، دلش آشفته تر.

اگر معبود تنهایی بر نمیگزید بی شک تو را معبود دل خویش میدانستم و از قربانی چشم و دل در راهت دریغ نمیکردم.

دوست دارم  آنی شوم که خریدارم شوی که حتی اگر روزی قدمهایم به چمن جنت رسید باز هم غلام روسیاه تو باشم .

دلم سر سپرده‌ات شد. تقصیر من نیست که این چنین عاشقانه فریادت میزنم که باید دامن خدای را بگیری که چرا شیدایی را در چشمان تو خلاصه نمود.

برای تمام تنهایی حریم پاکت دلم میسوزد. هرگاه که تن سپردم به گوش دادن تمام زمزمه‌های دل خسته‌ام، نامی به جز حسن بن علی نشنیدم. نامی که هرگز نتوانستم نامی در کنار آن بگنجانم.

بی‏گمان که خاک تن من جز با غبار بقیع آغشته نشده و دربدو تولدم شاید به جای اذان، روضه تو را در گوشم خوانده‌اند که اینگونه خود را شیدای تو میبینم.

مرا چه باکی است از آتش دوزخ که چون در میان هاله‌های آن مرا رها کنند باز من دامن کریم تو را رها نخواهم کرد. هنگامی که برای گرفتن دستان گنهکارم قدمهایت را برداری آتش چه شرمگین خواهد شد از زبانه کشیدن، و ابراهیم بیاید و ببیند که کدامین گلستان زیباتر است؟

زندگی چیزی جز عشق تو را به من نشان نداد و دل بهانه‌ای جز دیدارت در همه عمر نگرفت. بگذار که با دیدنت دلم برای همیشه خراب شود. مرا به آبادی دل چه سود و چه نیاز؟ که در این دنیا هر دلی خراباتی شد گویا ابدی و جاویدان گشت.

من اسارت دلم را به هیچ آزادی نفروشم که زندانبانی چون حسن بن علی جرعه ای جز می به من ارزانی نمیدارد.

فرا رسیدن ایام رحلت پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و امام علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد




 


اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


86/12/17::: 4:0 ع
نظر()
  
  

ای خوشبو ترین نرگس گیتی!

بر زبانم هر روز دعای عهد جاری است نگاهم به افق های آسمان نیلی زنجیر شده است تا شاید تو را همچون پرنده‏ای در آسمان در حال پرواز ببینم.

نگاهم به سرزمین‏های دور خیره شده است به امید اینکه تو را ای سبزپوش زیبا روی، سوار بر اسب و ذوالفقار به دست ببینم. با دیدن هر گل نرگس به سویش می دوم آن را می‏بویم و به یاد تو با صلواتی فضا را عطرآگین می‏کنم.

ای نرگس زیبای بهشت!

از دوریت پژمرده‏ام. سال‏هاست که ما را در پس کوچه‏های انتظار تنها گذاشته‏ای. سال‏هاست که شبنم اشک از چشم‏ها بیرون می‏جهد تا شاید تو را بیابد اما هنوز همه‏ی اشک‏ها سرگردان و حیرانند.

سالیان سال است که روزهای جمعه از هجر تو سحرگاهان با ندبه خواندن به پیشوازت می‏آیم و با مروارید دل، دیدگانم را صیقل می‏دهم و با خود می‏گویم

ای گل نرگس کاش می‏آمدی!

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


86/12/10::: 9:57 ع
نظر()
  
  

من آن رو سیاهی هستم که دل خویش را به غیر تو سپرده‌ام ....

همان مدعی محبت تو که لحظه‌هایش را بی یاد تو سپری می‌کند...

من آن کسی هستم که بارها او را از سیاهی‌ها نجات دادی ولی باز هم خود را به سوی آن‌ها کشید ...

من همان گنه‌کاری هستم که به واسطه تو زمین اجازه گام برداشتن را بر روی خویش به من داده ...

من آن سرگردانی هستم که بی وجود تو در این تاریکی‌ها گم خواهم شد ...

می‌‌دانم گنه‌کارم و روسیاه ...

اما فضل کرم تو امیدوارم کرده است و با این همه رو سیاهی به آستان مبارکت دست نیاز بلند کرده‌ام و به امید دستگیری نشسته‌ام ...

مرا ناامید مگردان ...

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من، در این دیار هزاران غریب هست

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


86/12/4::: 9:34 ص
نظر()
  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >