شاید یادت بیاید که چند رهگذر ناشناس با عطر نرگس و طعم یاس از کنارمان گذشته و ما به رسم عادت، او را نشناخته، حتی شاید به او تنه زدیم و با یک ببخشید ساده از کنارش عبور کردیم
یا با حوصله در جواب سلام آشنایش سری تکان دادیم
شاید او را جایی دیده ای... فکر کن...
روزگاری است دراین کوچه گرفتار تو ام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام
گفته بودی که طبیب دل بیمارانی
پس طبیب دل من باش که بیمار توام