به نام او که خالق یاس و نرگس است
یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدرالمهدی بظهورالحجه
ای روح دعا سلام
مهدی جان هزاران بهار و خزان گذشت و نیامدی. سالهاست نگاهم پشت پنجرهای که متعلق به فرداست قاب گردیده و گرد و غبار هجران بر آن سایه افکنده، عمری است که برای آمدنت بیقرارم، یابنالزهرا ببین ثانیهها از هجر تو بغض کرده و به هقهق افتادهاند.
آقا جان
حیف نیست دیده را شوق وصال باشد ولی فروغ دیده نباشد، بیا و قرار دل بیقرارم شو، بیا و صداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن، بیا تا سر به دامانت بگذارم و عقدههای چندین سالهام را بازگو کنم، تو که معنای سبز لحظههایی بیا، تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا، بیا که از هجرت چون اسپندی برآتشم.
یوسف فاطمه
کی طنین دلنواز انا بقیه الله تو از کعبه مقصود جانها را معطر مینماید، کی کعبه به خود میبالد و زمین بر قامت دلربایت طواف عشق میگزارد و جان در سعی و صفای نگاه تو محرم میشود و مناسک حج و قربان را بجای میآورد.
برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ و عباس گونهات گره زدهایم.
آقا جان
برای آن لحظه که سبزپوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای این افق غباری بپا میشود و تو با ذوالفقار حیدر و سوار بر اسب سفید قصهها میآیی، لحظهها را به دست باد میسپارم، بگذار صادقانه بگویم که کهنسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست، آرزویی که برای به دست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان بردهام و خودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا قرار دادهام.
نازنینم
تو زیباترین دلیل برای شبهای قدر و شب زندهداریهای منی، تو ضیاعین و دلیل امن یجیب منی. دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است و دیدهام جز برای فراق تو نمیبارد. بیا که هجر تو آیه ان عذابی لشدید را تفسیر میکند.
آقاجان
به حق کوچه و چادر خاکی بیا، بیا و رأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچههای هاشمیند.
ای پیداترین پنهان من
تا تو بیایی مروارید چشمانم را برای سلامتیات صدقه میدهم و برای آمدنت روزه سکوت میگیرم و با جام وصال تو افطار میکنم، نذر کردهام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمهایت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم.
در نبود تو جام تلخ فراق را سر میکشم و سر به دوش هجران مینهم و برای آمدنت دعا میکنم. به خدای کعبه میسپارمت و سبدسبد نرگس و یاس چشم به راهت میکنم.