یابن الحسن
چه فقیرانه نگاهم به جاده دوخته شده که مبادا روزی از مقابل دیدگانم بگذری و من از دیدارت جابمانم.
شب را به امید رویایت میگذرانم و روز را به امید شنیدن صدایت.
اگر تمام زندگی خویش را و لحظه به لحظه آن را وقف تو کنم، هنوز هم هیچ نکرده ام و هنوز هم در خم ابتداییترین کوچه عشق تو مانده ام . من عهد کرده بودم با خود و خدای خویش، که لحظات زندگیام را با یاد تو گره بزنم. و اکنون....
اکنون، سر به زیرم و شرمگین .
از این که نتوانستهام آنچنان که باید و آنسان که شاید به عهد خویش وفا کنم که به خدا، سخت زمانهای شده است برای عاشقان تو .