فرمود: «برای تعجیل در فرجم بسیار دعا کنید.»
هزار سال و اندی گذشت و پاسخی نشنید، پاسخی که او میخواست، پاسخی که دسته جمعی و با مشارکت عموم شیعیان باشد.
هزار سال گذشت و او منتظر ماند و شاید به ما دل بسته بود که پاسخش را بدهیم، لذا برایمان غریبانه نامه نوشت و آن را در صندوق کمکهای یک مسجد غریب و کوچک در لبنان انداخت و فرمود: «برایم دعا کنید.»
فدای آن مظلوم غریب! که باید چنین ناشناس با ما ارتباط برقرار کند، در خوابهایمان بیاید و گاهی هم اشخاصی در گوشه و کنار به طور اتفاقی او را ببینند، تا کسی نگوید امام زمانی در کار نیست.
یا صاحب الزمان، چه زمان این فراق به سر آید و ما دیگر در فراقت اشک نریزیم؟!
آقای ما، چه زمان گرداگرد تو جمع شویم و به چهرهات نظاره کنیم که تو وجه خدا هستی؟
ای غریبِ تنها، چه زمان میلههای زندان غیبتی را که در آن محبوس شدهایم، خواهیم شکست و با گوش دادن به سخنان حیات بخش شما به سوی زندگی حقیقی رهسپار خواهیم شد؟!
ای بت شکن تاریخ بشر، ای صاحب حوض کوثر و ای منجی کل بشر، ما را در پشت میلههای زندان اعمال زشتمان میبینی و به حال ما غصه میخوری و فقط میگویی برای ظهورم دعا کنید.
تو هزار و اندی سال است که در نامه و پیامی که توسط شیخ مفید به شیعیان فرستادی، از آنان خواستی که دستها را به یکدیگر بدهند و با قدرت فوقالعاده اجتماعی خود میلههای تاریک زندان غیبت را بشکنند، اما آنها این پیام را باور نکردند.
آری باور نکردند که میتوانند به غیبت تو خاتمه دهند.