چشمانت را ندیدهام اما میدانم که در آنها رازیست به زیبایی انتظار همه چشم به راهانت در طول تاریخ گمشده و من به امید یک نظر دیدن جمال حضورت همواره تو را میخوانم و هر شب جمعه تا صبح به انتظارت مینیشینم. صحبدم که میشود بغضهایم میترکند و اشکها جاری میشوند . نمیدانم از کدامین درد برایت بگویم. اما از رنجها مینویسم. تو نوری، عشقی ، پاکی، خلوصی. و اگر بیایی نگاه مهربانت همه دردهای من و ما را شفا میبخشد. حتی فکر کردن به تجلیات زیباست. میدانم که اگر بیایی جادههای سرسبز انتظار را پر از گل نرگس میکنم. در میعادگاه تو و منتظرانت مینشینم تا بیایی و از بهانههای دل با تو بگویم و از بهشتی که رویای ظهورت در دنیای ما آفریده .
آقای من! اگر بیایی، زندگی زیبا میشود و رنگین کمان دلهای شیفته پررنگتر. سالها پیش بشارت دادهای که شیفتگان تو ، لباسی از جنس صداقت بر تن کنند و به استقبالت بیایند. تو را به عظمتت سوگند میدهم دعا کنی لیاقت یک نظر دیدنت را داشته باشم و قطره آبی شوم از دریای بیکران منتظران راستینات.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج