گفتم بنویسم به یاد تو،
یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام .
گفتم بنویسم با عشق به تو،
یادم آمد هنوز عاشق نشده ام.
گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع،
یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام.
گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت.
گفتم:
اللهم عجل لولیک الفرج.
تو را صاحب زمان صدا میزنیم اما باورمان آن است که یتیم زمانهایم! تو را گلخوشبوی نرگس مینامیم اما دریغ که چشم و گوش و دلمان حتی برای ثانیهای عطر حضورترا احساس نکرده است ! تو را... فقط با نامهایت میشناسیم !!! ای تنهاپناه لحظههای تنهایی و بیپناهیمان! ما را ببخش که هرازگاهی که درمانده میشویم و تو را وسیله قرار میدهیم برای استجابت دعاهایمان نهایت منتظربودنمان در این خلاصه میشود که دعا میکنیم: "ولا تنسا ذکره و انتظاره والایمان به وقوه الیقین فی ظهوره و الدعا له و الصلوه علیه"
میبینی آقایم؟ حتی برای به یاد داشتنت هم باید دعا کنیم باید دعا کنیم تا به تو ایمانبیاوریم!! شرمندهایم که باید بگوییم : تو را گم کردهایم !
آقا جان دعا کن تا برای فرج خودمان دعا کنیم! تا بدانیم بر سر سفرهای کهمدتهاست ریزه خوار آنیم هنوز صاحب خانه نیامده است ! تا بفهمیم از بیگناهی مانیست که بلایی نمیآید. گناه ما این است که "و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم"را فراموش کردهایم.
مولای من! دعا کن تو را با وجود تمام بد عهدیهایمان صدا بزنیم و مقیم کوی انتظارت شویم که تو بر ما از خودمانمشتاقتری!