گفتم بنویسم به یاد تو،
یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام .
گفتم بنویسم با عشق به تو،
یادم آمد هنوز عاشق نشده ام.
گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع،
یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام.
گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت.
گفتم:
اللهم عجل لولیک الفرج.
مولا ! من، یتیم را معنا میکنم هرجا غلط گفتم خودت تصحیحش کن : یتیم یعنی: توی دنیا هرجا گیر کردی عجیب هوس پشت و پناه کنی و آن پشت و پناه همیشه جایش خالی باشد. یتیم یعنی وقتی سایهی پر مهر پدری را بر سر بچهاش میبینی از اعماق وجودت آرزو کنی کاش آن بچه تو بودی و آن دست پر مهر دست پدر تو! یتیم یعنی آقای مدیر کارنامهات را به تو میدهد و تو با خوشحالی میگیری و وقتی به جای خالی امضای پدر فکر میکنی همهی لبخندت لابهلای غصههایت گم میشود! یتیم یعنی ناپدریات هرروز به تو وعدهی اسباببازیها و شادیهای لحظهای بدهد، اما تو توی دلت منتظر یک شادی همیشگی باشی! یتیم یعنی هرشب سر به بالین گذاشتن و آرام با گمشدهات درد و دل کردن و نبودن هر روزش را شمردن! دیدی آقا، یتیم یعنی همین ! یعنی من . یعنی آن کودک فلسطینی، همان سیل زدهی پاکستانی، یعنی ما،کل آدمهای دنیا! که وقتی از خفقان دنیا دلمان میگیرد نیستی تا پشت و پناهمان باشی. نیستی تا دست پرمهرت را بر سرمان بکشی. که دوشنبه و پنجشنبه کهکارنامهمان را میبینی جای امضاء را خالی میگذاری و از طرف ما ضمانت میکنی: "تا هفتهی دیگر خودش را درست میکند" یعنی یک دنیا پر از ناپدری!