سلام مولای من
یوسف زهرا
شنیده ام از ما دلتنگتری برای آمدنت
شنیده ام نگران مایی…
شنیده ام گریه می کنی برای ما …
کی تمام می شود …
غروب هایی که دل ما گیر دلتنگی ات است آقا؟
تسبیحی بافته ام
نه از سنگ … نه از چوب… نه از مروارید
من بلورهای اشک هایم را به نخ کشیده ام
تا برای ظهورتان دعا کنم.
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو
چشم های خسته پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ ، قلب بیقرارم مال تو