مرغ دل دیر زمانیست که در هوس روی نگار، این سوی و آن سوی می پرد
و پروانه وار شمع خیالش را طوف می کند
به خون وضو ساخته و با شراره هجران احرام بسته است
و با ذکر العجل، العجل میقات عشق را در وادی صبر به انتظار نشسته است
و در ظلمتکده غیبت
موج در موج تاریکی فراقش را با امید به برق وصال می شکافد
و بغض گلوگیر شوق حضورت را با فریاد شورآفرین طلوع می سراید
ای عزیز!
سرشک دیده پشت در پشته کرده و عزم ویرانی دارد
و طوفان ناملایمات بر خرمن هستی ام می تازد
و قرارم را ربوده و...
جانا،
ترحم کن برین قلب و برین دل
ز چشم عاشقان پرهیز منما
حال که دیده ام را تماشای سرو سهایت ناممکن و کلام زیبایت را نتوان شنود
طلعت زیبایت را بر صفحه دل به تصویر می کشم
و با آن می گویم و می نالم و می سرایم
باشد که هاتفی جواب آرد،
چرا که: ان وعد الله حق
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج