سید مهدی بحرالعلوم (رحمةالله علیه) در حین مطالعه به روایتی بااین مضمون برخود کرد که اگر شخصی پنجاه سال معصیت خدا را کرده باشد و مرتکب گناهان بسیاری گردیده باشد اما.....اما... از زشتی کردار و اعمال و رفتار گذشته خود به درگاه الهی پناه آورده و اظهار ندامت و پشیمانی کند و یک مرتبه، تنها یک مرتبه، با خلوص نیت و با تمامی وجود عرضه بدارد السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع) خدای منّـان به برکـت و طهـارت و مـودّت حـضرت سیدالشهداء علیـه السـّلام توبه او را می پذیرد و غفران و رحمت واسعه الهی شامل او میگردد و سعادت دنیا و آخرت او تضمین میگردد به شرط آنکه حق النـّاسی بر گردن او نباشد ولی قبول و هضم و پذیرش این مطلب بر او بسیار دشوار و ثقیل بود تا اینکه دستی بر روی شانه خود دید که از وی سبب تفکر و تعجب او را جویا شد و او نیز شرح ماجرا را بیان نمود مرد غریبه فرمود: سید مهدی بگذار جهت روشن شدن این مطلب داستانی را بازگو کنم روزی پادشاهی با تمامی خَدَم و حَشـَم خود جهت شکار به جنگلی رفت در حین شکار بچه آهو ای نظر او را جلب کرد و پادشاه از پی شکار و صید آن روان گردید و کار به جائی رسید که ناگهان دریافت که از تمام همرهان به جا مانده و از طرفی با فرا رسیدن شب و نا آشنا بودن به منطقه راه را نیز گم کرده است خسته و نا امید و بی هدف به راه خویش ادامه داد تا اینکه به کلبه چوبی محقری برخورد نمود دَق الباب نمود و از ترس دشمنان خود را پیک دربار که راه را گم کرده معرفی نمود و اجازه ورود و بیتوته کردن آن شب را از صاحبخانه درخواست نمود صاحبخانه که فردی بسیار فقیر و تهیدست بود با روئی گشاده از او استقبال نمود و تمام هستی خود را که یک راس گوسفند شیرده بود و بواسطه آن ارتزاق میکردند قربانی کرد و پذیرائی مفصلی از او به عمل آورد و صبح زود از بقایای شیر روز قبل همان گوسفند از او پذیرائی نمود و راه بازگشت و قصر پادشاه را به او نیز نشان داد پادشاه به محض بازگشت به قصر خود تمامی وزرا و سران کشوری و لشکری خود را فراخواند و برای آنان ماجرای شب گذشته را شرح داد و از آنان مشورت خواست که چگونه میتواند و چه کاری انجام بدهد تا لطف و مرحمت شب گذشته آن مرد را جبران کند یکی گفت پاداش او بیست سکه طلاست دیگری گفت: جزای او یک باب منزل مسکونی مجلل است وزیری گفت: تا آخر عمر او بیمه دربار سلطان باشد امیری گفت: سزایش هزار گوسفند است پادشاه پس از استماع همه نظرات، رو به آنان کرده و عرضه داشت شما خیلی بی معرفت و بی انصاف هستید آن مرد تمام هستیش یگ گوسفند بود و آن را هم در راه پذیرائی از من فدا کرد حال اگر من تمام هستی خود را به او ببخشم تازه با او برابر میشوم حال سید مهدی به خاطر داشته باش جـَدّ غریبِ ما حسین(ع) روز عاشورا تمام هستی خود را در راه خدا قربانی و فدا نمود حتی آمد درون خیمه و طفل شش ماهه خود را نیز در محضر خدا و برای خدا قربانی نمود حال با تمام این تفاسیر اگر خدای متعال تمام هستی خود را فدای حسین(ع) کند و به پای او بریزد تازه با حسین(ع) به قول معروف یر به یر میشود حال اگرخدا همچین بنده گنهکاری رابه خاطر حسین (ع) ببخشد کار محال و دور از انتظاری انجام داده است؟
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج