سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ثمره حکمت است و درستی ازشاخه های آن . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :559
بازدید دیروز :138
کل بازدید :1542970
تعداد کل یاداشته ها : 259
103/9/1
4:38 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[66]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1] اسفند 99[2]
لوگوی دوستان
 

یا صاحب الزمان، آقا جان صدقه می دهیم برای سلامتی شما که در میان حجاج بوده اید. کاش که حتی به اندازه خاری در پایتان نرفته باشد.

شما نگرانی به خود راه ندهید شیعه به این رفتارها عادت دارد یک زمان کوچه های بنی هاشم، یک زمان راه های منا، راه بستن تخصص اینهاست...

یا منتقم انتقم


94/7/8::: 11:25 ص
نظر()
  
  

 

راه ظهورت را بسته ام ........ قبول

اما خدا را چه دیدی شاید قرار است، حر تو باشم

 

 

دیگر شده ام دچار وسواس بیا

   بدجور به عصر جمعه حساس بیا

                   گفتی به عموی خود ارادت داری

                       این بار قسم به دست عباس بیا


94/5/16::: 4:26 ع
نظر()
  
  

این روزها که یک به یک می گذرد و هر روز خبری می شنویم از کشته شدن برادران و خواهران ایمانیمان، بیشتر حضور خالی تو را درک می کنیم که چگونه نیستی و یتیمان آل محمد(ص) هر کدام در گوشه ای از جهان از عراق، سوریه و عربستان و پاکستان و... به خاک می افتند و با صورت خضاب شده به خونشان به دیدار اجداد طاهرینت(ع) می پیوندند.

راستی فریاد غربت کودکان یمنی زیر بمب های کشوری با پرچمی سبز و منقش به کلمه توحید و نبوت که حقا قرآن به نیزه کردن معاویه را یادآوری می کند، با قلب تو چه کرده؟ اشک های کودک سوری که پدر و مادرش را جلوی چشمانش ذبح کردند چه؟ مظلومیت کودک اهل سنت در غزه نشسته که از دیروز بی پدر شدنش خبر دارد و از فردای ... بی خبر است، چگونه؟ راستی با صحنه های رقت بار کشتار مسلمانان در میانمار چه می کنی؟ اینها را گفتم چون می دانم مفرد مذکر غائب هستی! چون دوست دارم با تو گریه کنم و ضجه زنم، گفتم.

راستی دارد نیمه شعبان می شود، جمکران نور باران شده، شهرهای ایران بی قرار شده است. اما نکند.... نکند نگران حرم عمه ات زینب(س) هستی! خدا صبرت دهد غیور. نمی دانم با این قصه پرغصه چگونه سر می کنی. اینها را نگفتم که داغت تازه شود، گفتم اگر امکان دارد امسال بیایی با هم، باشیم!

آخر امسال انتظار فرج از نیمه خرداد و نیمه شعبان کشم.

راستی یادم باشد امسال، روز تولدت برایت، صدقه بیشتر بدهم، آخر این روزها دور و بر ما زیاد شده از آدم هایی که چشم دیدن تو را ندارند.


94/3/11::: 2:3 ع
نظر()
  
  

خورشید ، هِی طلوع می کند و غروب ، 

و من در این گذران زمان اندوه نیامدن تو را در خودم می ریزم .. 

سهم من از دنیا انتظار است ... 

 اما تو روزی می آیی ، 

و عطر ظهورت تمام روز های تقویم را عطر آگین می کند ...

 

دوست دارم آن روز اگر رمقی باشد ؛

بدوم ، در آغوشت بنشینم ، دستت را روی سرم بگذاری ،

و من آرام این بغض کهنه ی هزار و چند ساله را بشکنم ، راحت شوم .

آن روز دور نیست ، دعا کن ...

 


93/12/17::: 10:30 ع
نظر()
  
  

درخت پیر خانه ما 

سرک می کشد

از دیوار

تا رصد کند
شاید

نرگس

گل کند
غروب جمعه!!!

 

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

 

 


93/12/3::: 2:17 ع
نظر()
  
  

سلام آقا جان

باز هم جمعه رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام... می‌بینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد. همان که خودش را با سنگ ریزه‌های کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصله‌ای است به اندازه یک قلب بی‌قرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...

مردم از کنارم می‌گذرند و به اشک‌هایم می‌خندند... شاید دیوانه‌ام می‌پندارند... باک نیست!... بر این شب زده خراب دوره‌گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی... آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون می‌رقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته...سردم می‌شود... ای کاش بودی و با عبایت شانه‌های لرزانم را گرما می‌بخشیدی...

از خدا بخواه زنده‌ام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همین‌جا... کنار خرابه دل...
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز
هـزار بـار بـیــایـد بـهــار کـافـی نـیـسـت

خودت دعـا کن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست

آقا جان دست دلم را بگیر... همان که توبه‌هایش مایه خنده فرشته‌ها شده... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعه‌هایت زنده است... همان که دیشب برای آخرین بار توبه‌اش را ریخت توی جعبه‌ای از امید و دادش دست فرشته‌ای که برساندش دست خدا... روی جعبه نوشته شده بود... «آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».


   اَللّهُمَّ عجِّلْلِوَلِیِّکَ الْفَرَج

 


93/7/25::: 4:0 ع
نظر()
  
  

ای بلندای نیکی!

دوست دارم هر آدینه که می‌رسد،

ندبه‌های زائرانت را دانه دانه در جام جمع کنم

و از آن قلب بلوری بسازم

و هنگام ظهورت با قلبی بلوری به استقبالت بیایم

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت آقا 

  تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد    .....

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


93/6/21::: 10:0 ص
نظر()
  
  

شنیده ام از ما دلتنگ تری برای آمدنت،

شنیده ام دل نگرانِ مایی،

شنیده ام گریه می کنی برایِ ما ،

کی تمام می شود؟

غروب هایی که "دلِ" ما "گیرِ" دلتنگی ات است آقا !

 

اَللّهُمَّ عجِّلْلِوَلِیِّکَ الْفَرَج


93/6/7::: 9:0 ص
نظر()
  
  

به نام یگانه ی هستی
حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند...
اما حرف مرا بر دیوار تاریک قلبم بخوان
که مست تو دیوار فاصله را
نمیشناسد
و بی واسطه میخواندت...
_این گریبان دریده را میهمان کن به ضیافتی...
سرخوش از امید وصال
در فراسوی تنگنای این دنیای بی مقدار
در آستانه ی فنا برای دیدار...
تا بقا یابد دراین فنا...
_بیا که آسمان را لبریز کرده ای از مستی عشق خویش...
و این زمین تشنه خشک شد
از این همه بیتابی برای وجودت
که سراسر آب حیات است...

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

 

 


  
  

مولای من،

کوچه‌های شهر بوی غربت گرفته خانه‌هایمان دیگر توان استقامت ندارند

زمینیان به ستوه آمده‌اند روزها به بیقراری مبدل شده و زمان،

خواهان ایستادن است.

مولای من،

دنیا رنگ سیاهی گرفته، مولا جان، جواب قلب خسته‌ام را چه بدهم؟

به چه زبانی باید درد دلم را با تو بگوییم؟

می‌دانم که می‌آیی و من به امید آمدنت با سکوت،

دست به آسمان خدا بلند می‌کنم و می‌گویم :

 

اللهم عجل لولیک الفرج


93/3/20::: 5:35 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >