سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... ای نهایت آرزوی آرزومندان !ای نهایت درخواستِ درخواست کنندگان ! ای غایت خواسته خواستاران ! ای والاترین رغبتِ راغبان ! ... فروتنی ام برای تو ودرخواستم از توست و مویه و زاری ام به سوی توست . [.امام سجّاد علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :70
کل بازدید :1530561
تعداد کل یاداشته ها : 257
103/2/30
12:57 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[65]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1]
لوگوی دوستان
 

یا بقیه الله...

خورشید جمعه‌ای دیگر دارد به غروب ماتم می‌نشیند. جمعه‌ای دیگر از ماه پر خیر و برکت رمضان به پایان رسیده است و داغ هجران و دوری تو بر دل سیاه ما می‌ماند.

یا بقیه الله...

چشمان اشکبار گنه‌کارم را ببین که در راه آمدنت سفید شد و تو باز هم نیامدی.

یا بقیه الله...

شاید... شاید خدا نیامدنت را فرصتی دوباره برای من قرار داده است، تا وقتی تو می‌آیی از هر گناهی منزه باشم و از بنده‌گان توبه کننده و خالص درگاه پروردگارم باشم.

یا بقیه الله...

هر جمعه در انتظار تو به آسمان نگاه می‌کنم تا شاید صدای ان المهدی تو از کنار کعبه به گوش برسد.

یا بقیه الله...

بیا...بیا...تا کی در تمنای وصالت بر بلندترین قله‌های انتظار بنشینم. آخر دگر جاده های امید خالی از عشق و بوی توست.

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/6/29::: 2:0 ع
نظر()
  
  

ماه شعبان که می‌رسد آقا،
نمی‌دانم دقیقاً کدام حس و حال بر دل و روح من حاکم می‌شود.
شور، ‌اشتیاق، شعف،‌ حسرت،‌ شرم،‌ غربت... نمی‌دانم!
آتشی کل وجودم را می‌سوزاند.
چه تشابهی‌ست میان عهد خواندن من و ساز نواختن آن دختر مسیحی که برای منجی و موعود دین و آیینش نذر کرده تا زنده است هر یکشنبه در کلیسا برای آمدنش،‌ فلوت بزند و منتظرش باشد... 

هر دو عهد می‌خوانیم... اللهم ارنی الطلعه الرشیده

گویا آل‌یاسین من و کلمات مبهم و نامفهوم آن مرد هندو که با سوز و گداز فریاد می‌کند منجی دوران را، یکی‌ست!
چه با سوز و حسرت التماس می‌کند آمدن شما را... منجی موعود دین و آیینش را.

تو گویی هر دو با هم می‌خوانیم... السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه

ندبه می‌خوانم با آن کودک یتیم و بی‌سرپناه مسلمان که هنوز آنقدر بزرگ نشده تا شما را بشناسد و تنها آغوش گرم مادرش را می‌خواهد که تا دیروز بود و امروز نمی‌داند چرا نیست! ضجه می‌زند که چرا نیست!
چرا آن پناهگاه همیشگی‌اش نیست! ندبه می‌خوانم و او اشک می‌ریزد و هر دو فریاد

این معز الاولیاء سر می‌دهیم.

هزار و چهارصد سال است بلکه از بدو فرود آدم به زمین، ما بار انتظار، بار هجران و محرومیت به دوش می‌کشیم.
هزار و چهارصد سال است که داغ غربت به پیشانی داریم.
هزار و چهارصد سال است در لحظات تلخ و شیرین‌مان دنبال اثری از شما می‌گردیم.
و شاید هم نمی‌گردیم و نمی‌خوانیم که نمی‌یابیم.

اما هنوز یکبار هم عاجزانه لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین نگفته‌ایم تا

و نجیناه من الغم بشنویم.

نوح من
کشتی‌ات را بساز که دیگر امیدی به هدایت این قوم سنگدل کور باطن نیست.
کشتی‌ات را بساز که ما خود دست به دعا برداشته و طلب نزول بلا می‌کنیم با همه سختی‌هایش  هر چند می‌ترسیم جزو آن دسته از فرزندانت باشیم که یک عمر دم از تو زدیم و وقت بلای الهی به کوه و بلندی پناه ببریم و از کنار تو و دل شکسته‌ی تو بگذریم... خدا نکند

برخیز موسای من
قرن‌هاست به بردگی می‌کشند ما را. امیدمان به آن ید بیضا و آن عصای شماست.
قیام کن که فرعونیان به مقدساتمان توهین می‌کنند. همه تلاششان همه امید واهی‌شان نابود کردن شما و قیام شماست.
بر زمین بزن عصایت را بشکاف جهل‌مان را ، سیراب‌مان کن از آن اثنتا عشره عینا.

مسیحای من
همه مرده‌اند. اما هیچ مرده‌ایی نمی‌خواهد با اعجاز عیسوی‌تان زنده شود.
عیسی را نه، که زهد و ورع عیسی را قرن‌هاست به صلیب کشیده‌اند.

ابالقاسم دوران
شمع‌هایمان را روشن کرده‌ایم، در شام غریبان نبودنت با بیچارگی و ناامیدی چشم به غار حرا دوخته‌ایم.
عبادت و سجده‌هایتان را نظاره می‌کنیم جانمان به فدایت حین ترکع و تسجد.

چشم دوخته‌ایم که چه زمانی پرهای جبرئیل را بالای سرت ببینیم و صدایش را بشنویم که اقرأ... اقرأ..
بخوان بنام عشق و خدای عشق
بخوان بنام رهایی از دوران مخوف جاهلیت
بخوان بنام صلح محمد
مژده‌ی شکستن لات و هبل‌ها را بده

صبر بس است...

برخیز اباصالح
فریاد کن صبر هزار و چهارصد ساله‌ات را.
شما را به سکوت امر کردند که اهل سقیفه طناب به گردن شیعیانتان می‌اندازند.
شما را به سکوت امر کردند که حرمت حریم‌هایتان را بین در و دیوار و میان کوچه‌ها تازیانه می‌زنند.
شما را به سکوت امر کردند که مظلوم و تشنه سر قرآن را می‌بُرند و بالای نیزه می‌برند.
شما را به سکوت امر کردند که حقیقت را به زنجیر می‌کشند و به اسارت می‌برند.
به انتظارت نشسته‌ام مولود نیمه‌ی شعبان من.
قاری قرآن من.
طلوعت را نزدیک می‌بینم

مگر نه آن که علامت اقتراب ساعت شق القمر هست؟

از آن لحظه که عمود آهنین سر عمویت را شکافت ظهورت را لحظه شماری می‌کنم چرا که

اقتربت الساعة و انشق القمر.


87/6/4::: 4:11 ع
نظر()
  
  

صبح جمعه بود
نه، سحر بود هنوز سپیده نزده بود
دم در حسینیه که رسیدم مو به بدنم راست شد، این همه آدم، این همه منتظر
تو بُهت بودم، یه دختر بچه 4-5 ساله دست بابابزرگش و گرفته به سمت حسینیه حرکت می‌کنه
کمی دورتر یه زوج جوون... اون طرف تر یه مادر بزرگ عصا زنون...
داشتم جمعیت و نگاه می‌کردم
دخترک به بابابزرگش می‌گفت: بابام میگه اگه همه برا آقا دعا کنن میاد، اینجا که خیلی آدمه
یعنی امروز آقا میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
صورتم از اشک خیس خیس شد. تو دلم از آقا خجالت ‌می‌کشیدم...

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/6/1::: 7:0 ص
نظر()
  
  

اصلاً نمی‌‌تونم کلمات و کنار هم بزارم، سخته... . از این ماه حرف زدن در حالی که کاملاً درکش نکردم، ‌تمام طول سال منتظر مهمانی شعبان ... اما به محض ورود مهر سکوت بر لبانم نقاشی شده. دلم می‌خواد که...، اما نمیشه ...،‌ چرا؟

دلم از شادی گرفته، به امید وصال بی‌‌قرارم، اینبار فرق داره، تا حالا من به دنبال او.. اما الآن او میزبان...، ‌نشستم منتظر کارت دعوت... . این خودخواهی نیست بعد از این همه یابن‌الحسن گفتن...، هیچی.
احساس می‌کنم قالب تنم تنگه شده، خفگی یه حسی شبیه به اون...، چرا هر وقت نوبت به من میرسه همه چیز... حتی خودم.

شاید تو این ماه خیلی‌ها مزد انتظارشون و بگیرن شاید این مزد وصال باشه...، شاید نسیمی از نگاه یار و یا نوازش دستانش.. . همین‌قدر می‌دونم که خیلی خسته‌ام ... . یعنی میشه تو این ماه سرمون و روی زانوش بزاریم و یه عمر درد فراق رو تو یه لحظه فراموش کنیم... ای کاش اون لحظه همین امشب باشد. آمین.

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

 


87/5/26::: 1:44 ع
نظر()
  
  

ای آسمانی‌تر از یک دل شکسته! دل مجنون را کدام آدینه، با ناز نگاهت مجنون‌تر می‌کنی؟ قصه غریبی است بی تو عبور کردن از دل جمعه‌ها. میدانم می‌‌آیی نذر کردم، عطر تمام نرگسها را پیشکش نگاه خسته‌ات کنم و به شقایق‌های عالم بگویم ‌دوستت دارم و انتظار ظهورت را میکشم ‌مهدی جان

تو برای فرجت دست دعا را بردار
شیعه را ورد زبان آمین است


  
  

رسم عاشق ناز کشیدن است

رسم معشوق ناز کردن

دنیا به خود زیاد از این عاشقا و معشوقا دیده؟ لیلی و مجنون ؟ شیرین و فرهاد؟ یوسف و زلیخا...

شنیدم مجنون عاشق لیلی بوده

ولی آیا لیلی هم عاشق مجنون بوده؟

وقتی اسم عاشق و معشوق میاد ناخودآگاه ذهن آدم میره به اینکه عاشقه مرده و معشوقه زن

تا حالا دیدی یه معشوق ناز عاشقشو بکشه؟

 

مولا صاحب الزمان(عج) دلبر دلبران عالم، نازکش عاشقاشه

 

آخ...

 

چی میشد ما هم عاشق مولا می‌شدیم؟

 

آخه میگن مزد عاشقی وصاله

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/5/21::: 10:0 ص
نظر()
  
  

و اکنون بامداد روزی است که می‌گویند تو خواهی آمد با کوله‌باری از بشارت و با گام‌هایی بلند و پرطنین و چشم‌هایی که همه کس را می‌نگرد و اندیشه‌ای که آسمانی است و زیبا و تنها محرومان و مومنان به آن ایمان می‌آورند.

امروز، نه من که انبوهی از امیدواران چشم انتظار لحظه‌ای هستند که عشق معنا شود و انسانیت تفسیر، زمانی که واژه نیاز را نمی‌شناسند و نیاز واژه نامانوس و مهجوری خواهد بود، هنگامی است که غم نمی‌تواند لشکر انگیزد و شادی خود را پنهان نمی‌کند.

امروز، روزی است که در تقویم ثبت نشده، ولی همه روزهای تقویم منتظر آن بودند، روزی که آرزوی همه پیروان ادیان است و برای رسیدن به این روز بی‌همتا، همواره دست دعا بلند کرده‌اند و چشم به آسمان دوخته‌اند تا عشق خداوندی نازل شود و راه رهایی عیان گردد.

امروز جمعه، روز میلاد عشق و رهایی، روز مرگ ستم و شادی ستم دیده را همه دوست دارند، همه برای این روز دل‌هایشان را آذین بسته‌اند و سر تاقچه قلب‌شان گل نرگس نهاده‌اند و سفره مهمانی را گسترده‌اند تا مهمان جان راهی خانه‌شان شود و شرمندگی به بار نیاید.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


87/5/18::: 7:0 ص
نظر()
  
  

کاش تو مرا با این حال زار و نزار می‌دیدی که چگونه دربه‌در دنبال گشوده شدن دریچه‌های امیدم و برای باز شدن چشمه‌های نوش چه تقلاها که نمی‌کنم. من شب و روز نمی‌شناسم و برای رسیدن به تو بی‌تابم و برای این که لحظه رسیدن تو مرا بپسندی، همه کار می‌کنم.

کاش تو مرا هنگام راز و نیاز می‌دیدی که از واژه‌ها چگونه کمک می‌گیرم تا سخن دلم را به گوش خدا برسانم و چگونه اشک می‌ریزم و در میان اشک‌های عاشقانه غرق می‌شوم.

کاش مرا می‌دیدی وقتی که به خانه دل پناه می‌برم و تنها خدا را صدا می‌کنم تا مرا بطلبد و کمک کند که خود را و تو را و او را و همه را بشناسم تا به حقیقت پی ببرم.

کاش می‌شد قلبم را نشانت دهم و بگویم ببین این قلب پاره‌پاره مشتاق را که چگونه می‌تپد و چگونه برای یافتن نوری که در غیبت است، خود را حاضر است فدای نام تو کند.

کاش من می‌توانستم به یاری کلمه‌ها خود را فاش کنم و تو را به دیگران معرفی و همگان را با پرتوی نورت و حضورت آشنا سازم، کاش می‌توانستم ولی مگر ممکن است با کلمه‌ها تو را نقاشی کرد و به همگان نشان داد و راهت را عیان ساخت. تو خود بیایی می‌توانی همه چیز را با نگاهی بیان کنی و راز همه را یک به یک آشکار سازی.


87/5/11::: 9:26 ع
نظر()
  
  

از هر که مى‌پرسم مى‌گوید جمعه مى‌آیى، امّا کدام جمعه؟ در روزگار تیره ما هر روز جمعه است و جمعه‌ها صبح و شب ندارند و همه عصرند. گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟! گفت: یک یا زهراى دیگر، گفتم: زهرا را تو مى‌شناسى؟! گفت: همان نیست که صبح و شب جمعه پرده‌خوان خون است و دستى بر پهلوى شکسته دارد، و همانى نیست که کبوتران فرج را در غروب جمعه یک‌به‌یک بر بام انتقام مى‌نشاند؟! من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران، نمى‌دانم از تو کدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم، ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد و اگر ظهور را خواهم، می‌ترسم مانند جدت حسین(ع) بی یار و یاور بمانی. 


87/5/6::: 10:15 ص
نظر()
  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >