سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که بر اثر هر گناهی از برادرانش کناره گیری کند، دوستانش کم شوند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :45
بازدید دیروز :48
کل بازدید :1529843
تعداد کل یاداشته ها : 257
103/2/16
3:1 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[65]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1]
لوگوی دوستان
 

  -گریه می کنی! آزرده ای؟!

- «شش ماهه»...

- در غم «شش ماهه» ماتم گرفته ای؟! کدام شش ماهه تو را این گونه دگرگون ساخته؟!

- روز دهم، دشت و صحرا...

- اینها یعنی چه؟! واضح بگو!

- شش ماهه  کربلا...

-آه! فهمیدم که را می گویی! اما، مگر کجای زندگی آن شش ماهه گریه دارد؟! او هم بنده ای بود مثل بندگان دیگر خدا! مگر نه این بود که تولدی داشت و پایانی؟! حال کمی دیر و زود چه فرقی می کند؟ «شش ماهه رفتن» آیا در عمل تفاوتی با «سه روزه رفتن» یا «هفتاد ساله رفتن» دارد؟! چرا برای آنان که در بدو تولد می روند نمی گریی؟! جواب بده! حرکت از حجاز به عراق؟! نه! به نظر اشک آور نمی آید؛ حتی اگر در موسم حج باشد. بگو برای چه گریستی؟ صریح بگو!

- کدام را بگویم؟!

تشنگی؟!

بی آبی و لب خشکی؟!

نیامدن سقا؟!

یا آن گاه که تیر بر چشمان قمر زدند؟!

یا موقعی که ابروی کمانی شکافت؟!

یا زمانی که پدر بزرگوار، «شش ماهه» را با دست به بالا برد؟!

یا هنگامی که پلیدترین مردم تیر را بر گلوی او نشانه رفت؟!

یا جدا شدن آن از کمان؟!

یا اصابت «سه شعبه» به گلوی «شیرخواره»؟!

یا آن زمان که امام، خون او را به آسمان پرتاب نمود؟!

یا وقتی دیدی که خون برنگشت؟!

یا آن گاه که...

- بس است! بس است! به خون گلوی شش ماهه قسمت می دهم تمامش کن! دیگر مرا یارایی نیست! نه «همه این ها» که «هر کدام از این ها» برای تمام نسل آدمیان بس است. سوز و گداز این چند روز «شش ماهه» کل دوران را کافی است...

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


90/9/5::: 2:0 ع
نظر()
  
  

میلاد با سعادت حضرت امام رضا(ع) بر پیشگاه امام زمان و بر شما دوستان مبارک باد 


90/7/17::: 8:0 ص
نظر()
  
  

تماشا کن به عشق تو، دل از گناه برگشته
روی قامت معراجم، هلال ماه برگشته

ندیدمت ولی یک عمر لبم اسم تو رو خونده
که از هر طرفی میرم یه ردّ پا ازت مونده

دلم می‌خواد کنار تو تو خلوت خودم باشم
تو در خیال من باشی که بی‌خیال دنیاشم

ندیدمت ولی یک عمر لبم اسم تو رو خونده
 که از هر طرفی میرم یه ردّ پا ازت مونده

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


90/6/26::: 11:37 ص
نظر()
  
  

چه شود که در همین نزدیکی، حرفی از جنس دعا، کسی از جنس شفا، بر دل یخ زده ما مهمان شود و روزی از روز خدا، مژده وصلش دهند هم به زمین هم به سماء. کاش غم‌کده، ویرانه و شمع دل، گرد جمالش، پروانه شود. آید از ره گل نرگس، گل طاها که جهان منتظر روز ظهورش باشد و زمین، منتظر ناز قدمش و سماء، محو جمال پر نورش. خواهد آمد مه تابان، کز جمالش، شرم کند ماه آسمان. بارالها! در ظهورش نظری کن که همه تشنه بوی گل یاسیم، پر از حس نیازیم و به بلندای عدالت، محتاج. به تبسم به کسی محتاجیم تا با آمدنش دلها از نور وجودش روشنی و به یمن دل سر سبزش، شادی گیرند.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


  
  

آقا جان چقدر دلم می‌خواست نیمه‌ی شعبان امسال کنارمان بودی و سرتاسر شهر و کوچه‌مان را با کمک هم آذین می‌بستیم و ایستگاه‌های شربت و شیرینی صلواتی را با هم برپا می‌کردیم.

آقا... امشب... بیا و کنار حوصله‌ام بنشین،که چقدر سر رفته از شمردن روزهای بی تو...

بیا و مرا چشمه‌ای از عشق ببخش تا تمام خط خوردگی نامه‌ها و دلتنگی‌هایم را بشوید.

آقا... ما... امسال هم منتظرت ماندیم.

نه به اندازه‌ی اشک‌هایی که توی غفلتمان برایمان ریختی، نه به اندازه‌ی آمین‌هایی که پشت دعاهایمان گفتی، نه به بلندی سجده‌های نماز شبت، نه به اخلاصی لبیک گفتن‌های دور خانه‌ی کعبه‌ات، اما منتظر بوده‌ایم، باور کن بودیم  !

و برای آدمی که جز با دعاهایش راهی برای رسیدن به تو ندارد همین که نام منتظر را رویش بگذارند کافی است.

باور کن توی همه عزاداری‌هامان وقتی دلمان شکست، از ظلمی که به خاندانت روا شد دست‌هایمان را بلند کردیم و صدا زدیم "یا منتقم" و توی روزهای جشن و شادی‌مان برای آرامش قلب و سلامتی وجودت دعا کردیم.

باور کن ما منتظریم... توی راه سربازی تو زیاد می‌لنگیم اما همه وجودمان لبریز است از شوق دیدار تو...

خلاصه آقا...ما همه از تو التماس امید داریم.

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

 


90/4/26::: 11:1 ع
نظر()
  
  

شبــهایم پــُــر شــده از خواب‌هایی کـه در بیــداری انتظارش را دارم
می‌دانــی، بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی درد دل کنم ...
نکند نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت
بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی عزیز دلم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـه تا تو فاصلــه‌ایی نمــانده
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن
فقط بیـــا
با ساعت دلم
وقت دقیق آمدن توست!
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را می خواهم
ای عزیز دل زهرا

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


90/4/7::: 1:34 ع
نظر()
  
  

از آن بانوى پهلو شکسته نقل کرده‏اند که در روزهاى آخر عمر خواب دیدم پدرم را و به او از دست امت شکایت کردم آن حضرت به من فرمود: انک قادمة على عن قریب. تو به زودى به سوى من مى‏آیى.

بار دیگر خواب مى‏بیند ملائکه بسیارى به زمین فرود مى‏آیند و دو فرشته جلیل‏القدر پیشاپیش آنها است که او را به آسمانها بردند و قصرهاى عالیه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند... مى‏پرسد که این کاخ‏هاى عالى از آن کیست؟

مى‏گویند: اینجا فردوس اعلا است که آخرین درجه بهشت است و این همان نهر کوثر است که متعلق به شما است. آن رسیده بزرگوار مى‏پرسد: این ابى؟ پدرم کجا است؟ گفتند: هم‏اکنون وارد مى‏شود و همان لحظه مى‏فرماید که پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پریشانى مرا بوسید و فرمود: فرزند دلبندم دیدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ این همان وعده الهى است این کاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و این جایگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بیدار شد و رؤیاى شیرین خود را به حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل کرد، مولاى متقیان علیه‏السلام دانست که به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از دیدن این خواب بود که مکرر این دعا را مى‏خواند:

یا حى یا قیوم برحمتک استغیث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد صلى الله علیه و آله.

اى خداوند زنده و پاینده به رحمت تو پناه مى‏برم پس به فریادم برس بار خدایا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد کن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله علیه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على علیه‏السلام به بالینش آمد و به وى فرمود عافاک الله و ابقاک. اى دختر پیامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت یا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مى‏شوم.

 

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح به تاب ای آفتاب عالم ارا یا اباصالح

صدای غربت مولا ز چاه کوفه می‌آید علی تنهاست ای تنهای تنها یا  اباصالح

بیا ای وارث‌حیدر که زخم سینه‌زهرا به‌شمشیر تو می‌گردد مداوا یا  اباصالح

در و دیوار بیت وحی گوید با تو پیوسته که اینجا مادرت افتاده از پا یا  ابا صالح

میان‌دشمنان‌نقش‌زمین‌شد مادرت‌زهرا بگو آن‌دم چه‌حالی‌داشت‌مولا یا  اباصالح

چرا مخفیست قبر فاطمه در شهر پیغمبر بیا پرده از این راز بگشا یا اباصالح


90/2/17::: 11:0 ص
نظر()
  
  

وقتی تصور می‌کنم که عاشقانه بر سجاده ابر به نماز می‌نشینی، به وجد می‌آیم و دوست دارم که همه وجودم را نثارت کنم. کاش می دانستم در قنوت نمازت چه خبر است  .

راستش را بخواهی برای درمان بی قراری‌هایم تجویز شده که چله‌نشین نگاه معصوم تو باشم و امروز چهلمین روزی است که در مسجد چشمانت اعتکاف کرده‌ام.

از تو چه پنهان که دیشب را تا صبح ذکر نام تو را بر لب داشتم و با همه توانم تو را صدا می‌کردم. حالا که قرار است گذارت به‌این طرفها بیفتد ، تنها برای زخم دلم مرهمی‌بیاور. همین!

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


90/1/28::: 1:37 ع
نظر()
  
  

در کوچهی تاریک دل غم‌زده مردی
در انتظار...
خیره در ساعت فرسوده خود
آخرین اشک فراغی را ریخت
آه این کوچه چقدر تاریک است
آری آن عشق فروزان که به چشم
راه و رسم گریه از شوق وصالی آموخت...
ندانست که دل هم خسته‌ی درس فراغ است... فراغ!!!
پاهایم خسته‌اند...
دستهایم سردند...
این کوچه چرا با نزدیکی صبح...
بیشتر رنگ سیاهی به خودش میمالد؟
مگر آن یار نگفت: می‌آیم؟
بگذارید که معشوق دلم ناز کند...
ناز کند... ناز کند... تا شود لحظه‌ی دیدار برایم جاوید...
تا شود کوچه‌ی تنهایی قلبم روشن
تا بماند غم یأس غربت بر دل ابلیس که لعنت بادش...
تا بیاید و بگویم همگان را...
دیدید؟؟؟؟؟

این یار من است...

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


89/12/15::: 4:48 ع
نظر()
  
  

مولا    !
من، یتیم را معنا می‌کنم
هرجا غلط گفتم خودت تصحیحش کن   :
یتیم یعنی: توی دنیا هرجا گیر کردی عجیب هوس پشت و پناه کنی و آن پشت و پناه همیشه جایش خالی باشد.
یتیم یعنی وقتی سایه‌ی پر مهر پدری را بر سر بچه‌اش می‌بینی از اعماق وجودت آرزو کنی کاش آن بچه تو بودی و آن دست پر مهر دست پدر تو!
یتیم یعنی آقای مدیر کارنامه‌ات را به تو می‌دهد و تو با خوشحالی می‌گیری و وقتی به جای خالی امضای پدر فکر می‌کنی همه‌ی لبخندت لابه‌لای غصه‌هایت گم می‌شود!
یتیم یعنی ناپدری‌ات هرروز به تو وعده‌ی اسباب‌بازی‌ها و شادی‌های لحظه‌ای بدهد، اما تو توی دلت منتظر یک شادی همیشگی باشی!
یتیم یعنی هرشب سر به بالین گذاشتن و آرام با گمشده‌ات درد و دل کردن و نبودن هر روزش را شمردن!
دیدی آقا، یتیم یعنی همین    !
یعنی من    .
یعنی آن کودک فلسطینی،
همان سیل زدهی پاکستانی،
یعنی ما،کل آدم‌های دنیا  !
که وقتی از خفقان دنیا دلمان می‌گیرد نیستی تا پشت و پناه‌مان باشی.
نیستی تا دست پرمهرت را بر سرمان بکشی.
که دوشنبه و پنج‌شنبه که کارنامه‌مان را می‌بینی جای امضاء را خالی می‌گذاری و از طرف ما ضمانت می‌کنی:
"تا هفته‌ی دیگر خودش را درست می‌کند"
یعنی یک دنیا پر از ناپدری!

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


89/11/4::: 1:36 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >