خورشیدی پشت ابر پنهان است. همه میدانیم که هست. اگر نباشد خشت خشت عالم فرو میریزد.
او جمعهای مثل امروز میآید. او میآید و مردم را به مهر میخواند. همچون آدم که فرزندانش را به مهر فرا خواند و همچون نوح و ابراهیم و موسی و عیسی که قومشان را و عصرشان را به مهر فرا خواندند و همچون محمد که مهربان بود و حرف و سخنش جز مهر نبود و همچون علی و فرزندان او که داعیان مهر بودند.
او میآید و کلامش را با نام خداوند، مهربانی و گذشت آغاز میکند...
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
عشق یعنی قطره ای از راز ها
از پرستوها و از پرواز ها
عشق یعنی سایبان آرزو
مثل بغضی بی بهانه در گلو
عشق یعنی تا ابد زیبا شدن
قطره ها را کم کَمک دریا شدن
عشق یعنی آیت احساس ها
شبنمی بر لاله ها بر یاس ها
عشق یعنی یک سبد یاس سفید
در غروب آرزو شعر امید
عشق یعنی روزگاری بی ریا
بی ریاتر از همیشه با خدا
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
در روزهای ناگزیر غیبت
در قرنی که شانه زمان، گرفتار تازیانه های زخم بی عدالتی است
لبهای زمین، در تب خشکسالی می لرزد
چشمههای عاطفه یخ بستهاند
چگونه دل به تیغ ذوالفقار عدالتت نبندیم
باران ظهورت را به استغاثه ننشینیم
زلال مهربانی حضورت را ندبه نخوانیم
و در انتظار آفتاب نگاهت نمانیم ؟!
می دانم که میآیی
میآیی و بهار را با خود میآوری
لبهای غنچه ها را به لبخند شکوفا می کنی
طراوت را به عدالت، میان درختان، تقسیم می کنی
همه دلها را در مهربانی سهیم می کنی.
به آئینهها ، فرصت تماشا میدهی،
میآیی و آدینهها دیگر ندبه نمیخوانند،
قنوتها طعم اجابت میگیرند،
دیگر، دلی شکسته نمیماند،
لبی به شکوه باز نمیشود،
زمین از چنگال نابرابریها میگریزد،
جهان پر از عدالت میشود،
ریشه هیچ ستمکاری در زمین نمیماند،
شوکت متجاوزان در هم میشکند،
ریشههای نیرنگ و فریب گسسته میشود،
خستهایم،
از چهار فصل یکنواخت،
از زمستانهای پی در پی،
از لحظههای بیبهار،
از این روزهای گرفتار،
از تکرار این همه تکرار .
چشمانمان به ضریح گامهایت دخیل بستهاند ...
قدم بر چشم ما بگذار .
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
آرزوهایم را یکی یکی در بدست باد می سپارم تا تنها آرزویم تو با شی. داشته هایم را دانه دانه می شمارم تا تنها نداشته ام تو باشی. برای آمدنت جمعه ها را می شمارم و لحظه هایم را که از تار و پود عشق بافته شده اند به هم گره می زنم.
تا آمدنت شبهای جمعه را با الهی و ربی من لی غیرک سر می کنم و به امید جمعه ای که آفتاب از مغرب طلوع می کند سپیده ها را به تماشا می نشینم.
نگاهی هم به ما کن گاه گاهی
تو که بیگانه را هم می پذیری
بده یک گوشه هم ما را پناهی ...
آقا جان روز میلاد مبارکت رو تبریک می گم
امّا ....
کاش اونی می شدم که تو دوست داری ....
آقا جون این روزها و شبها بیا و من رو هم بخر و برام دعا کن ...
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
بـــر خیـــز که حجــت خــدا می آیـــد رحــمت زحـــریم کبریـــــا می آیــــد
از گـلشن عسکــری(ع) گــذر کـن امـــشب بـــوی گل نـــرگس زفضــا می آیــد
با چشمانی منتظر، با چشمانی بارانی در ابتدای جاده ی عشق می ایستم...
و به انتهای آن خیره می شوم و منتظر می مانم تا تو بیایی و می دانم که
خواهی آمد و کوله باری مملو از عدالت ،صداقت، یک رنگی، پاکی با خود
خواهی آورد و با آمدنت مرهمی خواهی بود بر د لهای خسته و دلهای رنجدیده
... با آمدنت شادی را در دلها خواهی کاشت، پس ای همه خوبی بیا و آرامشی باش.
وقتی که الغوث الغوث دعای عظم البلاء رو میشنوم..
وقتی که علی علی زیارت امین الله رو میشنوم..
وقتی که صدای ربنا به گوشم میخوره ..
دلم میلرزه
میگم آقا جان وقتی که دلم اینطوری با شنیدن این کلمات میلرزه ... آخه چطور طاقت بیاریم روی زیبای تو را ببینیم... آخه به دلم افتاده که همین روزا میایی و به همه نشون میدی ، این همه فریاد عجل فرجهم ما بیخود نبود.. وقتی که بهمون حرف میزنن ، من بخودم میگم .........
دل من بدون که آقایی داریم ، صاحبی داریم که همین روزا میاد .......
آقا جان ، فدای قدمات ، ............فقط زودتر بیا
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تبسم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر بگیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگی و آزادگی
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
در میان همه گلها، گل نرگس را دوست دارم ، زیرا بوی تو را می دهد، درختان را دوست دارم که به احترام تو قیام کرده اند. پرندگان را دوست دارم که به احترام تو نغمه سرایی می کنند. ظهورت را دوست دارم که برایم دلنشین و گواراست. پنجره دلم را باز می کنم، گلهایی که به انتظارت خشکیده اند و با دیدن تو دوباره جان می گیرند و می شکفند. کی خواهی آمد تا دستان نوازشگر تو را بر سرم حس کنم . آیا لیاقت خواهم داشت تا تو را ببینم؟ امیدوارم ...... به امید آن روز.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
مولا، یا صاحب الزمان
با یادت آرام می گیرم، نمازت را سحرگاهان در آرامش و سکوت می خوانم، با ذکر دعاها و زیارتت زنده می شوم و با شنیدن نام زیبایت می گریم. هفته ام را به امید جمعه ات آغاز می کنم،صبح های جمعه به امید دیدارت از خواب برمیخیزم و بعد از ظهرها در غم نیامدنت با آسمان شریک می شوم.
آدمیان انتظار می کشند، انتظار دوست، انتظار دیدار مجدد، اما انتظار کسی که چیزی جز خوبی و عظمت و زیبایی و کمال از او نشنیده ای شیرین ترین انتظار است.
پس مولای من منتظرانت را بیش از این چشم انتظار آمدنت نگذار، بیا دل های بی قرار آنان را تسکین ده، بیا حکومت عدل الهی را گسترش ده، بیا کفر و سیاهی و ظلمت را ریشه کن نما.
چشمانم را به تقویم جمعه ی این هفته میدوزم و از معبودم می خواهم که انتظار ما منتظران را پایان دهد.
به امید خدا، قرار ما این جمعه، مولا یا صاحب الزمان.
اَللّهُمَّ
عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج