ای منتظر! غمگین مشو قدری تحمل بیشتر، گردی به پا شد در افق، گویا سواری میرسد.
الان صحرای عرفات به همه عالم فخر می کنه چرا که قدمگاه عزیز فاطمه(س) است.
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
خدایا
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
وقتی تو بیایی
زندگی متولد میشود
و احساس
از پنجره وسعت عشق
شادی را
از میان دو چشم تو
به گردن خورشید میبخشد
وقتی تو بیایی
تپش چشمه ها
بشارت میدهد بیابان را
که بهار
در رگ های تشنه
حضوری مداوم دارد
و دست نیاز
بی دغدغه از چشم آسمان
محبت را خواهد چید
و گل حضور تو
آرامش را
تسلی میدهد
وقتی تو بیایی
نور
از وجود تو نور میگیرد
و عطر نفست
زندگی را معنا میبخشد
و روشنایی
به نام تو دخیل میبندد
وقتی تو بیایی
خوشه خوشه آزادی
نوازش میدهد
چشمان خسته را
و تلاوت نامت
سنگ را به سجده میخواند
وقتی تو بیایی...
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
غروب روز جمعه لحظه غم شیعیانه همه اش آدم خیال می کنه یه چیزش هست. منتظر اومدن ِ مهمانی عزیزه، اما با دیدن غروب دلش می گیره و حسرت دیدن یارش را به دل جا می ده
اونوقته که دل می شکنه و چه خوش است با دل شکسته مولا رو صدا زدن. وه چه زیباست خدا به دل شکسته ات نگاه کنه و حاجتت را بده اونوقت همه غمها از بین می ره
آری با آمدن جمعه دلها شاد می شن اما با غروبش همه دلها شکسته و مولا دل شکسته ات رو می بینه و دست بسوی آسمون بلند می کنه و به خدا می گه
«بار خدایا دل شیعیانم را شاد کن و آنچه را که می خوان بهشان بده»
راستی تو از مولا چی می خوای ؟
می گن هر وقت دل گرفت و حاجتی داشتی چنین بگو :
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان اغثنی
خدایا
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
می نویسم روی هر گل نام زیبای تو را
تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم
هر سحر با یاد تو در گریه ام می خوانمت
تا به کی از سوز دل ناله ز هجرانت دهم
چشمهای خسته ام بارد ز هجرانت عزیز
آنقدر بارم ز دیده تا که پیدایت کنم
هردم از نومیدی شمارم عقده های خویش را
تا به کی از پشت در آهسته نجوایت کنم
بی قرارم مهدیا از بهر دیدار رخت
تا به کی از مادرت زهرا تمنایت کنم؟
**********
سحر خیز مدینه کی می آیی
دوای درد سینه کی می آیی
عزیزم مادرت چشم انتظاره
امید فاطمه پس کی می آیی
**********
جمعه رفت و هنوز امید غریب و ماتم زده منتظرانت به این است شاید جمعه بعد نوای انا المهدی تو جهانگیر شود .
پس هنوز در انتظارت می مانیم.
ای عزیز زهرا.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
خیلی خوب و لذت بخش است که انسان در اوج تنهایی و بی کسی و در زمانه ای که ظلم بیداد می کند، چشم انتظار کسی باشد که بالاخره یک روز می آید، با دست پر هم می آید و جهان را با نور خود روشن می کند.
چقدر انتظار زیباست. جمعه ها را به یکدیگر گره زدن و چشم به آن سوی افقها دوختن، دل را از غیر پاک کردن و نگاهها را به سوهان تقوا صیقل دادن و آن گاه در ایوان یاد او نشستن. او می آید با شمشیری که شبیه ترین است به ذوالفقار و نفسی که بوی عدالت علی (ع) می دهد.
او می آید و آنان که جز به تقوا دم نزده اند و جز به نیکی قدم در راه نگذاشته اند و جز برای خداوند کریم سر ارادت فرود نیاورده اند از اصحاب اویند.
انتظار نه بدین معناست که خیره به دور دستها شویم و ثانیه ها را با اضطراب بشماریم. انتظار حقیقی یعنی آن که دل را در چشمه شفاف خدا بشوییم، دهان از ریا و دروغ فرو بندیم و خودپرستی و خودخواهی و ظلم به خود و دیگران را کنار بگذاریم.
انتظار یعنی همه جاده های زمین را زیر بارانهای تقوا ببریم و با جاروی شوق خار و خاشاک جان را بروبیم.
انتظار یعنی مهربان باشیم حتی با کودک همسایه، حتی با پیرمردی که به نان شب محتاج است و لباسهایش هرگز اتو نخورده است.
انتظار یعنی هیچ گاه نایستیم و بدانیم که در سکون و در سکوت می پوسیم، بنابراین به موجها اقتدا کنیم و از صخره ها نهراسیم.
انتظار یعنی آینه های دلمان را از غبار پاک کنیم و بگذاریم روح به تماشای خود بنشیند. در این روزگار وانفسا که فاصله زمین از عرش هر روز بیشتر و بیشتر می شود، روحی زیبا داشتن غنیمت است.
انتظار یعنی روح زیبا را با همه ثروتهای عالم هم نمی توان خرید. شاید فقیری که جز نان خالی طعامی دیگر نمی داند زیباترین روح را داشته باشد.
او می آید. و روزی که بیاید از ما هیچ نمی خواهد جز دلی مهربان و پاکدامن و روحی زیبا.
اَللّهُمَّ
عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجسالهاست که در انتظار بهاریم و چشم به راه شکفتن شکوفه نرگس، سالهاست که به امید آمدنش چشم بر آسمان دوختهایم و دل منتظر داریم و نه چشم و دل که ذره ذره وجودمان فریاد "العجل" دارد وندای "ادرکنی " سینه میسوزد و نوای "این بقیة الله" میخواند. قلب به ناله "الغوث" میتپد و دست از آسمان دعا فرو نمیافتد. قدم اگر پیش میرود به امید زمینه سازی ظهور اوست و زبان اگر کلامی میراند به خیال رضایت اوست و عقل که سرمست نام خوش اوست راه عشق در پیش گرفته و دنیا را فدای تار موی دوست میخواهد.
انتظار تو نه فقط ما را که جهان را در تب و تاب هجر سوخته است. صبح ها طلوع خورشید آغازگرعهدی تازه با توست. عهدی که هر صبح درهرروز بودنمان دوباره و صدباره با تو میبندیم و بیعت با تو را تازه میکنیم تا هر روز شیرینی این بیعت با حلاوت را دوباره حس کنیم و این امید، هر روز در ما زنده شود که تو میآیی هر چند دیر، در روزهای دور، اما میآیی و ما هر روز به اشک تو را میخوانیم.
ای زنده ترین روح حیات، ای شادابترین بهار هستی، ای شیرینترین گشایش دنیا. آیا یاوری هست تا به همراهیش ناله و زاری در فراقت سر دهم؟
آیا چشم گریانی هست تا یار شیون او باشم؟ این اشکها دانههای خواهشند و نشانههای نیاز و این فریاد "ادرکنی " ناله کسی است که در گرداب غفلت اسیر است و یاری تو را میطلبد. بیا، بیا ای چشمهسار هستی. ای جویبار معرفت. ای باران خوبی بیا. بیا که به اشک چشم در قدمت مروارید، خیر مقدم بپاشم. بیا ای همه خوبیها. هستیام به فدای قدمت.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
دلم برای خدا تنگ شده است. ندای درونی را میشنوم که میگوید، بنشین. کمی با او از زبان دل سخن گو. شاید دلتنگی به پایان رسد و یا حداقل مرهمی باشد تا سیاهیهای این دلتنگی کمی زدوده شود ولی هر چه هست برای او دلتنگ دلتنگم. نمیدانم چرا امشب اینقدر هوس کردهام با خدایم تنها سخن گویم. دلم میخواهد امشب قربان صدقه خدا بروم. به خدا بگویم واقعاً از ته دل دوستت دارم.
حلقه اشک را مهمان چشمانم کنم و لب خود را بگزم و به او نگاه کنم و بعد از مدتی که کمی از رؤیتش سیراب شدم، زبان دلم را به کار بیندازم و از او بپرسم، عزیز! از دستم ناراحتی؟ دلت از من گرفته است میدانم و آهی از ته دلم بکشم و به احترام عزیز، آن را آهسته بیرون دهم و آه به احترام، بریده بریده و آهسته بیرون بیاید و باز به نظاره بنشینم. چیزی نمیبینم، هیچ چیز. ولی تمام وجودم از دلم گرفته تا سلولهای چشمم احساس میکنند در مقابلش نشستهام و به همین خاطر همه نظارهگر اویند.
دلم از روی عشق زار زار مینالد. گریه دلم گریه ایست بسیار شیرین. ای کاش هرشب دلم بدین حال گریان باشد. گریه دل را دیدهای؟ مسلماً دیدهای امشب از اول شب دلم چنین گریان است. شاید عزیز از گریههای دلم و شاید از چشمانم و نمیدانم شاید از کلامم دریابد چه سخنهایی با او دارم ولی هر چه هست این را میدانم که دیگر بیشترازاین توان گفتن ندارم .
ای عزیز خود دریاب سختیهایم را و خود به هر زبان که دوست داری جوابم بده که دوست دارم هرچه را تو خواهی.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
هر روز آفتاب برپاست. خورشید به موقع غروب می کند. ماه به وقت در میانه آسمان قرار می گیرد و چشم های منتظر آسمان را رصد می کنند. اما باز هم تو هستی و نمی بینیمت. گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند تا دلشکستگان را به راه خیره بگذارند.
*****
هر کسی که عاشق یوسف زهراست و منتظر ظهور شادمانه ترین دوران دنیاست و هر کسی که دوست داره آقاش نگا هش کنه باید این فرموده مهدی فاطمه را انجام بده که فرمود به شیعیان ما بگویید دعای افتتاح را هر شب ماه رمضان بخوانید چرا که فرشتگان آسمان به آن گوش می دهند و برای خواننده ی آن طلب مغفرت می کنند.
دوستان عزیزم این دعا را و مخصوصا معنایش را بخوانید. به خدا آقامون با این دعاها میاد. این دعا بعد از گفتگو ی عاشقانه با خدا در دو صفحه آخرش از غیبت آقا و تنهاییمون شکایت می کنه و بعد التماس می کنه برای آمدن آقا.... تو را به خدا بخواین از خدا آقا امسال دیگه بیاد اگه عاجزانه بخوایم به خودش قسم میاد تو را به زهرا ی مرضیه به غیبت معتاد نشین خوشبختی منتظر شماست.
*****
خدایا به منتظران مهدی و به منتظران دیدارت بیاموز که سجده انتظار را رها نکنند به آنها بفهمان که مهدیت حاضر است و آنانند که غایبند و باید حاضر شوند.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
با همه لحن خوش آوایی ام
در به در ِ کوچه تنهایی ام
ای دو سه کوچه ز ما دور تر
نغمه تو از همه پورشور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایش ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسایل شود
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما؟
*****************
دیر زمانیست که در جستجویت پروانه وار می سوزم. اما هنوز نشانی، عطری، شمیمی از وجود نازنینت نیافتم. من به وسعت حضورت می اندیشم نه به کوتاهی غیبت. در این شهر پر از نیرنگ من تو را میخوانم تا بیایی و شاخه گل صداقت را به دل خسته ام هدیه کنی. خیلی وقت است که در باغ دلم گلی ندیده ام و آواز چکاوکی را نشنیده ام. پروانه وار می سوزم و زیر لب می خوانم.
((گر تو باشی، غم عالم هیچ است))
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
آقاى من! گرم ترین سلام ها را که از ذره ذره وجودم بر مى خیزد نثارت مى نمایم.
امید دارم این سلامها که هر صبح و شام بعد از نمازهایم بى سر و صدا تقدیمت مى کنم بى جواب نماند.
مولا جان! اى خورشید عالمتاب دل شکستگان! بیا که جهان در انتظار است، شقایقها چشم به راه تو دوخته اند و لاله ها در غیاب تو قلبشان خون است. اى کعبه آمال و آرزوها بیا که اشک همه یتیمان در راه تو ریخته و قلب همه دردمندان به عشق تو مى تپد، آقا جان! چه لذت بخش است تصور آن لحظه اى که به دیوار کعبه تکیه زنى و خروش برآورى که «أنا بقیة اللّه».
چه با شکوه است آنگاه که قبر مخفى مادر پهلو شکسته ات را بنمایى، و چه با عظمت است ذوالفقار على را در دست گیرى و عدالت موعودت را در جهان بگسترانى و با حکومت علوى گونه ات وعده خدا تحقق یابد.
هر بامداد آدینه چشم هایمان را شستشو مى دهیم و گوشهایمان را به ندبه ات مى سپاریم «عزیزٌ علیّ أن أرى الخلق ولا تُرى» باشد که روزى چشم هاى منتظرمان بلنداى قامتت را به تماشا بنشیند کدام صبح صادق خورشید را به کوچه هاى تنگ کاه گلى مى آورد؟ کدام روز فرشتگان نام تو را به مأذنه ها فریاد مى کنند؟ کدام روز عیساى مسیح از هفت آسمان فرود مى آید و به قامت بلند تو اقتدا مى کند؟ کدام روز شاعران به جاى شعر نیایش مى خوانند؟ کدام روز بوى گرم نان، سفره هاى کوچک مستضعفان را پر مى کند؟
مهدى جان! اى عزیز زهرا! به ما و هم نوعان ما سختى ها رسیده و سرمایه اندک آورده ایم، پس پیمانه ما را کامل گردان و به ما صدقه ببخش، بیا بر ما نظرى کن و دستى بر سر ما بکش اى عزیز مصطفى! اى زاده یاسین و طه! اى نمایانگر «صراط المستقیم»! بر ما گران است که چهره تو را نبینیم تو را نشناسیم و از این دنیا برویم.
«آنقدر در مى زنم این خانه را تا ببینم روى صاحبخانه را»
آقا تنها امید و آرزو و حاجتى که دارم این است که هرچه زودتر شما از پشت پرده غیب بیرون بیایى و امر ظهور و فرج شما هرچه سریعتر و زودتر انجام گیرد و این لیاقت را به من بدهى که من گناهکار شما را ببینم. و در رکاب شما از صالحین گردم.
به امید فرجت آقا جان و به امید آن روزى که چشمهایمان به جمال نورانى و زیبایت روشن شود انشاء اللّه.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج