سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانشی را که خداوند آن را برای امور دینی مردم سودمند قرار دادهاست پنهان کند، خداوند روز قیامت او را با لگامی از آتش لگام زند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :142
بازدید دیروز :86
کل بازدید :1543391
تعداد کل یاداشته ها : 259
103/9/3
10:4 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[66]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1] اسفند 99[2]
لوگوی دوستان
 

لحظه دیدار نزدیک است...

شیر مردی با عمر نوح(ع)، با پیراهن ابراهیم(ع)، با عصای موسی(ع)، دستان عیسی(ع)، چهره ماه محمد(ص)، قلب پاک مادرش زهرا(س)، با علم و رشادت و ذوالفقار علی(ع)، صبر و شکیبایی حسن(ع) و مظلومیت و ذوالجناح حسین(ع) خواهد آمد.

و چه زیباست برای ما که ایرانی هستیم... آخر خون ایرانی در رگهای او جاری است. مادر جدش، زین العابدین، همسر حسین(ع)، پادشاه جوانان اهل بهشت....  

فقط خدا میداند کی می آید. اگر بیاید تنها نیست. همان مسیح که به خطا گفتند به صلیب کشیده شد، در کنار اوست و خضر نبی(ع) و 313 یار عاشق...

لحظه دیدار من کجا هستم؟

                                    اگر هستم چه میکنم؟

                                                            آیا او را میبینم؟

لحظه دیدار چه لحظه باشکوهی است. برای آن لحظه دل توی دلم نیست. کاش آن لحظه را ببینم.

آه... اگر لحظه دیدار با من لب به سخن بگشاید، چه خواهد گفت؟

تپش...

                                    تپش...

                                                            تپش...

فکرش دلم را می لرزاند. آخر غرق گناهم. آیا لیاقت لحظه دیدار را دارم؟ نمی دانم...

اما شنیده ام، آنان که عشق او و خاندانش را در دل دارند، زیر سایه مهر او و صد البته پروردگارش قرار دارند.

          یعنی من هم؟...

خدایا... وقتی به لحظه دیدار می اندیشم تازه معنی شیرین امید و رهایی را درک می کنم.

رو به آینه ای که در اتاقم است می کنم، برق امید در چشمانم موج می زند و دعایی بر لبم.

لحظه دیدار نزدیک است...

                        لحظه دیدار نزدیک است...

                                    لحظه دیدار نزدیک است...

تقدیم به او که می آید.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/6/16::: 9:0 ص
نظر()
  
  

عصر های آدینه حال و هوای عجیبی داره. تو هر شلوغی و بروبیایی هم که باشی، بازم سنگینی و سکوت عصر جمعه رو روی دلت احساس می کنی.
اصلا عصر آدینه یعنی دلتنگی. یعنی غریبی. یعنی سکوت. یعنی تنهایی ...
صبح های جمعه رنگ و بوی دیگه ای داره، مخصوصا اگه با عشق و عهد و ندبه شروعش کرده باشی، یه جور امید و شوق انتظار تو عمق چشمات برق میزنه. در عوض عصرهای جمعه یه سکوت و سنگینی و دلتنگی سر تا پای وجودت رو پر میکنه. آدم دوست داره همش تو خودش باشه. یه گوشه با صفا گیر بیاره و به آسمون نیلی ذل بزنه.
عصرهای روز جمعه برگها ساکت و بی سر و صدا کنار هم آروم میگیرند. درخت ها با متانت و وقار،  تنهایی شون و به سیاهی شب پیوند می زنند. باد از هیاهو و هیجان می افته و سر به کوه و بیابون میذاره. پرنده ها هم دیگه شور شوق خواندن ندارن پس یه گوشه تو خلوت زندگی گیر میارن و به آسمون شب زده خیره میشن. حالا اگه به لحن غم زده شون دقت کنی زمزمه سمات رو احساس میکنی.
عصر جمعه فرصت مناسبیه که یه گوشه خلوت بشینی و به روزهای از دست رفته عمرت یه نگاهی بندازی. با خودت میگی یه جمعه دیگه هم گذشت....
این جمعه هم مثل جمعه قبل و قبل تر. اما یه فرق کوچک با آدینه های گذشته پیدا کرده اونم یه دلتنگی بیشتر. یه افسوس عمیق تر و یه آه سوزناکتره... با خودت میگی این هفته هم مسافرمون نیومد. حتما آماده نبودیم. از خودت می پرسی، نکنه مسافرمون اومده و دیده خونمون آماده پذیرایی از مهمون نیست و از دم در برگشته.....
حالا که دیگه گذشت. گفتن چه فایده ای داره؟ الان تنها کاری که می تونی بکنی اینه که سعی کنی آدرس جاده انتظار رو پیدا کنی و قدم بذاری تو کوچه عاشقی. به اولین کوی آدینه که رسیدی یه تخته سنگ خالی گیر بیاری و بنشینی و ذل بزنی به انتهای جاده. تا بلکه مسافری که منتظرشی از راه سر برسه و اون وقته که دیگه میرسی به آخر جاده انتظار.
راه و رسم کوچه عاشقی که بیشتر از این نمی شه. حالا تا آدینه دیگه باید چشمت به انتهای جاده باشه. تا بلکه به حرمت چشمهای منتظرت هم که شده عشقمون از سر کوچه بن بست دل ما هم گذر کنه.... ولی یه قولی هم بده که اگه آدرس جاده انتظار و کوچه عاشقی رو پیدا کردی به بقیه راه گم کرده ها هم نشون بده . ثواب داره به خدا.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/6/10::: 5:0 ع
نظر()
  
  

وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود، وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغضهایمان پشت سرهم میشکند، وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان، وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد، وقتی طاقتمان طاق میشود و تحملمان تمام آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو، فقط تویی که کمکمان میکنی.

آن وقت است که تو را صدا میکنیم، تو را میخوانیم ، آن وقت است که تو را آه میکشیم، تو را گریه میکنیم، تو را نفس میکشیم.

وقتی تو جواب میدهی، وقتی دانه دانه اشکهایمان را پاک میکنی و یکی یکی غصهها را از توی دلمان برمیداری، وقتی گره تک تک بغضهایمان را باز میکنی و دل شکستهمان را بند میزنی، وقتی سنگینیها را بر میداری و جایش سبکی میگذاری و راحتی، وقتی بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی و بیشتر از لبها، لبخند، وقتی خوابهایمان را تعبیر میکنی و دعاهایمان را مستجاب میکنی و آرزوهایمان را برآورده، وقتی قهرها را آشتی میکنی و سختها را آسان. وقتی تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان.

وقتی ناامیدها، امید میشود و سیاه‎‎ها سفید سفید آن وقت میدانی ما چه کار میکنیم؟

حقیقتش این است که ما بدترین کار را میکنیم. ما نه سپاس میگوییم و نه ممنون میشویم. ما فخر میفروشیم و  میبالیم و یادمان میرود، اصلاً یادمان میرود که چه کسی دعاهایمان را مستجاب کرد و کی خوابهایمان را تعبیر کرد و اشکهایمان را پاک کرد.

ما همیشه از یاد میبریم، ما همیشه فراموش میکنیم. ما همان انسانیم که ریشهاش از فراموشی است.

بیایم در دعاهایمان برای ظهور آقایمان هم دعا کنیم.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/5/29::: 2:58 ع
نظر()
  
  

آقا جون هنوز چند روزه که از نجف برگشتم ولی

دلم برایت خیلی تنگ شده

کاش یادم می رفت نزدیک اذان ... صفای حرمت

یادش بخیر

هر وقت دلم می گرفت

به نیت زیارت تو

و زیارت بابام آدم و زیارت نوح

بیرون می آمدم

از درب هتلمان فقط 50 قدم که برمی داشتم وارد حرمت می شدم

دلم برای بوی خوب درهای حرمت تنگ شده

و بوی تو....

یادت هست بوی تو مستم می کرد؟؟؟

یادت هست وقتی قدم بر ایوان طلایت می گذاشتم احساس می کردم که دارم روی ابرها پا می گذارم

و دیگر تنها صدای تو را  می شنیدم

که پاسخ زیارت امین الله ام را می دهی

و لبخند تو را می دیدم لبخندت را که عاشقش هستم لبخندت را لبخند زیبایت را مولا

دیدی با من چه کردی

به خدا دلم برای حرمت تنگ شده

می رفتم کنار یکی از حجره ها می نشستم  روبروی ایوان طلا

زائرها را می دیدم که مخلصانه و با عشق و شوق

اعمال مخصوص زیارتت را انجام می دادند

نماز می خواندند گریه می کردند خداحافظی می کردند سینه می زدند حاجت می خواستند.

دلم تنگ شده برای آن لحظه ها

وقتی رفتم مسجد سهله

یادت هست حواسم خیلی جمع بود

خیلی به دنبال فرزندت گشتم

تو صورت همه زل می زدم

مثل دیوانه ها

ولی می دیدم خال نداشت

می دیدم که ابروهایش پیوسته نیست ....

از کاروان جدا شدم گوشه کنارهای مسجد حتی جاهای خلوتش را گشتم

مگر می شود یار در خانه اش نباشد

او بود، من نمی دیدم

آه

خدای من

اتوبوس داره حرکت می کنه دارم میرم کربلا.............................................................................................................

به خدا این جا، قطعه ای از زمین نیست یه تیکه از بهشته.

چه حالی می ده پایین پای علی اکبر بشینی و های و های گریه کنی.

بین الحرمین قدم می زدم پشت سر: عباس .... روبرو: حسین

یواشکی می چرخیدم هر چه می دیدم فقط حرم و گنبد طلایی بود

تمام شب جمعه تا صبح تو حرم امام حسین

تو بین الحرمین

به دنبال پسرت گشتم

می دونم همراه مادرش زهرا اومده بود زیارت جدش

می دونم شانه به شانه اش با هم زیارت می کردیم

ولی منه گناه کار که نشناختمش

دلم برای همه شما تنگ شده آقا جون تو که خودت می دانی

آقا جون تنهایم نگذار

به خدا گناه دارم

چرا عاشقم کردی؟

چند ساعت دیگه می رم مشهد

میشه از فرزندت بخوای تو حرم امام رضا

با هم زیارت امین الله را بخونیم

آقاجون دوستت دارم علی جانم

تنهام نگذار

به خدا گناه دارم

چرا عاشقم کردی؟

علی جانم

دلم تنگ است

روحم درد می کشد قلبم بی تاب است

نمی دانم چه می گویم...

دلم برات تنگ شده آقا

دلم برات تنگ شده ...

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/5/4::: 4:0 ص
نظر()
  
  

میلاد با سعادت بانو دو عالم، کوثر آفرینش حضرت فاطمه زهرا (س) مبارکباد

 


85/4/25::: 11:9 ص
نظر()
  
  

انتظار یعنی نگه داشتن یک جای خالی برای کسی که می آید.

یعنی آنکه جای خالیش چنان به چشمت بیاید که

نگذاری احدی بر آن پا گذارد. یعنی آن « جا » را کنار گذاشته باشی.

فقط برای حضور او.   یعنی آنکه نبودش، حتی لحظه ای آرامت نگذارد.

انتظار یعنی دغدغه، یعنی درد، یعنی مسئولیت،

یعنی بینایی ، بیقراری ، چشم به راهی، انتظار سهم هر کس نیست،

با عافیت یکجا جمع نمی شود.

 خانه خرابی و آوارگی و دلدادگی و بی سامانی، علامت منتظران ناب است.

انتظار یعنی حرارت، یعنی سوختن. انتظار یعنی آنکه از زخمت تا  پای جان مراقبت کنی، اما نه برای التیامش، که برای تازه ماندنش

برای آنکه  وقتی آمد، نشانش دهی و بگویی :

« دیدی که مَحرم ماندم؟...»

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/4/24::: 4:9 ع
نظر()
  
  

دیر هنگامی است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره های اشتیاقت، سوخته ایم باغ آرزوها به شوق بهار روی تو، خزان ها را می شمارد و چکامه های خونین شقایق را می نگارد؛

نرگس ها داغ هجر تو بر سینه دارند؛

عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت سر زحجله عیش برنیارند؛

مهدیا!

معراج نشینی بگذار و از پرده غیبت به درای و رخسار محمدی بنمای، که خیل منتظران به جان آمده از حقارت و عیدهای دنیایی، چشم بر بلندای وعده دیدار تو دارند.

ای گوشوار عرش الهی! آرمان انتظار را به کوله بار صبر و یقین، بر دوش می کشیم و به ترنم آوای ظهور سرخوشیم، هر بامداد ، یاد طلوع تو را در سینه می پرورانیم و پرتو چهره تو را در دیده نقش می زنیم.

عمری است که اشک هایمان را در کوره سوزان حسرت ها انباشته ایم و انتظار جمعه ای را می کشیم که جویبار ظهورت از پشت کوه های غیبت سرازیر شود، تا آن کوره را بدان آب خاموش سازیم و آن حسرت ها را به دریا ریزیم.

سبکبار تن خسته امان را در زلال آن بشوییم.

ای امید بی پناهان، بیا...بیا.

دل های بیقراران، شیدای یک نگاه توست.

بیا و روزه داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضای عهد انتظار را دستی برافشان.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/4/13::: 12:2 ع
نظر()
  
  

جاده های بی انتها رو به افق جاری اند
ما در ابتدای جاده به انتظار نشسته ایم
تا با تو
تا انتها، تا خدا برویم
این تقدیر انتظار با کدام قدر آمیخته است؟
.
.
.
با امید
با تلاش
بادعا، دعای “ امن یجیب
برای خلافت زمین
چند بار بخوانم
چند بار بخوانیم؟
کار جنون ما به تماشا کشیده است.
نمی دانم که دعای مستجاب تو
چرا در ظهور اجابت نمی شود ؟
.
.
.
انگار بادعای ما بندگان منتظر گره خورده است .
در قنوت، در صبح جمعه، در کعبه
با دعای ما، با انتظار ما
با آمادگی ما، آمادگی همه
قفل را ما زده ایم
کلیدش کجاست؟ نمی دانیم
چند دندانه اش کم است؟
تو بگو
تا انتظار به پایان برسد.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/3/21::: 9:5 ص
نظر()
  
  

سلام. حال من خوب نیست، اما همیشه برای سلامتی شما، دعا می‌‌‏کنم. مدتی است که همه را از خود، بی‌خبر گذاشته‏اید.

هرسال که نرگس باغ، شکوفه می‌‏دهد، آن‌ها هم به خود وعده می‌‏دهند که امسال می‌‏آیی.

مژده ‏ای دل که مسیحا نفسى می‌‏آید

که ز انفاس خوشش بوى کسى مى‏آید

از غم هجر مکن، ناله و فریاد که دوش‏

زده‏ام فالى و فریادرسى مى‏آید

نمى‏دانم چرا آسمان بخیل شده است، نمى‏بارد. زمین سنگدلى مى‏کند، نمى‏رویاند. ماه و خورشید، چشم دیدن هم‌دیگر را ندارند. خیابان‌ها پر از غول‌هاى آهنى شده‏اند. کوچه‏ها امن نیستند. مردم، جمعه‏هاى خودشان را به چند خنده تلخ مى‏فروشند. هیچ حادثه‏اى ذائقه‏ها را تغییر نمى‏دهد. مثل اینکه همه سنگ و چوب شده‏ایم.

عجیب است! دامادها از حجله مى‏ترسند. عروسیها را در کوچه‏هاى بن‏بست، مى‏گیرند. اذان، رنگ پریده به خانه‏ها مى‏آید. نماز، زمین‏گیر شده است. رمضان، مهمان ناخوانده را مى‏ماند که سرزده، بزم سیران را بر هم مى‏زند. از روزه در شگفتم که چرا افطار را خوش نمى‏دارد. حج، هزار زخم از خار مغیلان بر تن دارد. جهاد، بهانه‏گیر شده است. آدم‌ها، کیسه‏هایى پر از خمس و زکات، به دیوارهاى گورشان آویخته‏اند. نپرس موریانه‏ها، چه به روزگار مسجد، آورده‏اند. از همه تلخ‏تر اینکه، عصرهاى جمعه، کمتر دلمان مى‏گیرد.

نمى‏دانم وقتى این نامه را مى‏خوانید، کجا ایستاده‏اید؟ هرجا که هستید، زودتر خودتان را برسانید. از بس شما را ندیده‏ایم، چشمان‌مان هرزه شده است. بیم دارم اگر چندى دیگر بگذرد، ندبه‏خوان‌هاى مسجد، کمتر شوند. آدم‌ها همه دیرباور شده‏اند، و زودرنج. بهانه مى‏گیرند. مى‏گویند: «او نیز ما را فراموش کرده است!» اما من مى‏دانم که شما، همه را به اسم و رسم و نیت، به یاد دارید.

دوست دارم باز برایت بنویسم. اما یادم آمد که باید به گلدان‌ها آب بدهم. مادرم گفته است، اگر به شعمدانی‌ها آب بدهم، آنها برای آمدن تو دعا مى‏کنند. راست مى‏گوید. از وقتى که مرتب آبشان مى‏دهم، دستهاى سبزشان را به سوى آسمان گرفته‏اند.

هنوز هم تفأل مى‏زنم. پیش از نوشتن این نامه، فال زدم. آمد:

دیرى است که دلدار پیامى نفرستاد

ننوشت سلامى و کلامى نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران‏

پیکى ندوانید و سلامى نفرستاد

والسلام

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


85/2/29::: 6:0 ص
نظر()
  
  

امام حسن عسکرى (علیه السلام) می فرماید:

والله لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلکة إلاّ من ثبّته الله عز و جل على القول بامامته و وفقه (فیها) للدعاء بتعجیل فرجه

به خدا سوگند که او غیبتى خواهد نمود که در آن از هلاکت رهایى نیابد مگر کسى که خداى عزوجل او را بر اعتقاد به امامت او پایدار و ثابت قدم بدارد و توفیق دهد که دعا براى تعجیل فرجش کند.

 

ولادت امام حسن عسکری(ع) را به همه شما عزیزان تبریک عرض می‏کنم.

دعا برای ظهور امام زمان یادتان نرود

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


  
  
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >