همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
به ره تو بسکه نالم زغم تو بسکه مویم
شده ام ز ناله نالی شده ام ز مویه مویی
همه خوشدل اینکه مطرب بزند بتار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی
زچه شیخ پاکدامن سوی مسجدم نخواند؟
رخ شیخ و سجده گاهی سر ما و خاک کویی
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
.... و یکی هست که هوای تو را دارد و تو را میپاید... اگر در گرفتاری درافتی به دادت میرسد... اگر نیازمند شوی دستت را پر میکند... اگر ناتوان شوی توانت میبخشد... و هر روز، نامه اعمالت را میخواند... گاهی از سر شادمانی تبسم میکند و لبخند میزند و گاهی از تأسف و اندوه لب میگزد و سر تکان میدهد... یکی هست که هر روز در گوشت زمزمه میکند:
«....إنا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذالک..............»
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
دلم پرتکرار غروبی ابدی ست، آسمان غمگین است و سکوت موازنه هستی ست، زمین زیرکوله باری از دریغ مانده است، قلب ها ایستاده اند، چشم ها منتظرند، گویی هیچ کس نمی داند پایان این لحظه ها کجاست... پروانه ها دیگر شوقی برای شمارش معکوس آمدنت ندارند، قد تمامی گل هایی که به انتظار گام هایت چیده بودیم، خمیده است. غروب شده فلق پر از بوی خون و جنون است و تو باز هم نیامدی... خوب می دانی که باورهای ما به تمنای تو بغض می کنند و، تو چگونه تمنا را وا می نهی و چشم های باورمان را میان اشک ها رها می کنی! جهان از حضور طولانی اش بی تو خسته و ملول است. دست هایمان انتظار افول لحظه های نیامدنت را دارند. زمین منتظر شنیدن صدای گام های عزیزترین حضور است....
اما تو تمامی این گستره را مفتون بوی اهوراییات می کنی و آنگاه سهم ما را از خودت، انتظار و عشق و جنون می دهی و بس.
اما، ای کاش می آمدی تا خاک قدومت توتیای چشمان منتظر، گردد... ای کاش می آمدی تا خاک قدومت توتیای چشمان منتظر ما گردد.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
اولین نبرد اسلام برای پیشبرد اهداف عالیه اسلام، جنگ بدر بود و آخرین نبرد قیام امام زمان علیه السلام خواهد بود. یکی از وجوه مشترک جنگ بدر و قیام امام زمان علیه السلام تعداد یاران است که در هر دو قیام و نبرد 313 نفر می باشند. اما وجه مشترک دیگری بین این دو نبرد هست... بعضی سئوال می کنند، با این پیشرفت نظامی کشورهای ضداسلامی مثل اسرائیل و آمریکا و داشتن بمبهای اتمی و... چگونه نبرد و پیروزی بر آنها ممکن است؟
در جواب باید گفت: جنگ بدر نیز همین گونه بود. 313 نفر با چند اسب و چند عدد شتر و نیزه که به اندازه انگشتان دست نبود در مقابل هزاران نفر تا بن دندان مسلح چگونه جنگیدند و پیروز شدند.
در این نبرد نیز امدادهای غیبی خواهد بود.
بررسی امدادهای غیبی و نیروهای پیرو رسول الله صلی الله علیه و آله در جنگ بدر:
1- وجود نیروهای دلاور و جانفدا: وقتی لشکر در وضعیت جنگ قرار گرفت پیامبر از یاران نظرخواهی نمود و افرادی مانند سعدبن معاذ آمادگی خود را تا آخرین حد مبارزه اعلام نمودند.
2- وضعیت سوق الجیشی نیروهای اسلام: وضعیت قرار گرفتن نیروهای سپاه اسلام در میدان نبرد، صددرصد به نفع سپاه اسلام بود که قرآن بدان اشاره می نماید.
3- باران: سرزمین بدر شن و رمل است. بگونه ای که پای افراد داخل شنها می رفت. آن روز باران بارید. باران در طرف مسلمین کم بارید و زمین سفت شد ولی در طرف مشرکین زیاد بارید و باطلاق شد. جنگیدن برای سپاه کفر سخت شد و مسلمانان پیروز شدند.
4- امدادهای غیبی و ملائک: خداوند در قرآن اشاره به امدادهای الهی و ملائک می نماید که در جنگ بدر نازل شدند و به کمک مسلمانان شتافتند.
5- ایجاد رعب و وحشت در کفار
6-.....
حال آیا با وجود عنایات الهی و توجهات خداوند، با سلاح و نیروی کم پیروزی بر کفار و آمریکا و اسرائیل ممکن نخواهد بود؟
خدا کند این روزگار نابسامان، کابوسی بیش نباشد. خدا کند ... خدا کند دیگر از این خواب نحس، بیدار شویم! چشم بمالیم، رخی بشوییم تا باورمان شود که تو هستی...
آقا جان ! دیگر از حرف، خسته ایم... بس که گفتیم منتظریم، اما حتی روز شمار دلمان را به وقت دیدار تو گم کردیم.
گرچه عمری است که بی تو بودن را سر کردیم بدون گفتن حتی آخی...
اما اگر سنگ هم باشیم، دیگر از فشار حادثه ها ترک برداشتیم.
مُردیم بس که از دل سنگ خود، خارها پروراندیم تا روح تو را بیازارند و خود خار نشدیم که وجود گل آرای تو را حافظ باشیم...
حالا که دیگر حرفی برای گفتن نمانده، می خواهم تو خود حرف آخر دلم باشی...
می خواهم مرا از دست غفلت بخری و در راه خدا آزاد کنی...
خیلی مهم است که نردبان پله آخر داشته باشد. نه؟!
پس تو، پله آخر دلم، برای رسیدن به خدا باش.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه الله أجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد
امام زین العابدین (علیه السلام) فرموند: هر که در دوران غیبت قائم ما، بر ولایت ما ثابت قدم باشد، خداوند پاداش هزار شهید مانند شهداى بدر و احد را به او عطا مى فرماید.
شهادت امام زین العابدین (ع) را تسلیت عرض می کنم
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
منا اثنا عشر مهدیاً اولهم امیرالمؤمنین على بن ابیطالب و آخر هم التاسع من ولدى و هو الامام القائم بالحق یحیى الله به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق على الدین کله ولو کره المشرکون
له غیبتة یرتد فیها اقوام و یثبت على الدین فیها آخرون فیؤذون و یقال لهم متى هذاالوعد ان کنتم صادقین أما ان الصابر فى غیبته على الاذى و التکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله
براى حضرت مهدى (علیه السلام) غیبتى است که عده اى در آن مدت گرفتار شک و تردید مى شوند ولى عده اى دیگر ثابت قدم و پابرجا خواهد ماند. و بعضى به این گروه مقاوم مى گویند که پس کى وعده الهى محقق مى شود، اگر راست مى گویید؟ به تحقیق کسى که بر اذیت و تکذیب دشمنان در عصر غیبت آن گرامى صبر کند، همانند مجاهد مسلحى است که در کنار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) با دشمنان اسلام جنگیده است.
شهادت سالارشهیدان اباعبدالله الحسین (ع) را برآزاد مردان جهان تسلیت می گویم
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟
کجاست حضرت بقیة اللَّه که عالم خالى از عترت هادى امت نخواهد بود؟
أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟
کجاست آنکه دوستان را عزیز و دشمنان را ذلیل خواهد کرد؟
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟
کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت؟
أَیْنَ ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى؟ وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى؟ وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّاءِ؟ وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبْرى؟ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى وَ نَفْسى لَکَ الْوِقاءُ وَالْحِمى.
کجاست فرزند پیغمبر محمد مصطفى؟ و فرزند على مرتضى؟ و فرزند خدیجه بلند مقام؟ و فرزند فاطمه زهرا بزرگترین زنان عالم؟ پدر و مادرم فداى تو، جانم نگهدار و حامى ذات پاک تو باد.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
ای غایب همیشه حاضر! تو در پشت کدامین رنگینکمان پنهان شدهای که هیچ تلألؤ خیره کنندهای نمی تواند پیدایت کند.
تو انعکاس کدامین صفت خداوندی، که عاشقانت میان غیبت و ظهورت غوطهورند؟!
تو چگونه در غیبت به سر میبری که همه منتظرانت تو را می شناسند؟!
تو چگونه آشکاری که عاشقانت قامت معشوقشان را نمی بینند؟!
تو چگونه در غیبتی که عاشقانت با التماس در برابرت. آرزوی ظهورت را دارند؟!
تو چگونه در غیبتی که مظلومان، چشم به قیام تو بستهاند و داد از تو می خواهند؟!
تو چگونه در غیبتی که نیازمندان عاشقت، شفاعت از تو می خواهند؟!
تو چگونه در غیبتی که عاشقانت، همچون پروانه، دیوانهوار گرد وجود تو می گردند، تا با آتش زدن وجودشان به تو رسند؟
تو چگونه در غیبتی که وقتی می رفتی نوید آمدنت را دادی و گفتی من و تو در مکه به هم می رسیم. هر روز و شب به امید آن روز رو به کعبه، خانه آرزوهایم، می ایستم و چشم به راهت، به افق نگاه می کنم و لحظهلحظه وجودم بی قرارتر از دیروز می شود.
امروزم تشنهتر از دیروز و فردایم تشنهتر از امروز. به امید دیدارت می ایستم و درتلألؤ خیرهکننده نورها، تو را می جویم. می جویمت، می بویمت، ولی همچنان دل در آرزوی دیدارت می تپد و با هر تپش، یامهدی! یامهدی! می کند و می گوید: انتظار، انتظار سختتر از جان کندن است. بیا که با آمدنت به پایت بوسهها زنم و جای پایت را با عشقی که در دلم نهفته است، قاب بگیرم. بیا که با آمدنت تنهایی های عاشقانت را پایان دهی و عاشقانت را در این وادی تنها نگذاری، یامهدی! شگفتا! که چه راز آشکاری در غیبتت نهفته است. ادرکنی و لا تهلکنی.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
وقتی قرار است برای کسی منتظر باشی باید همیشه منتظر باشی یعنی که انتظار، ساعت و زمان و وقت نمیشناسد باید یک فعل پایدار همیشگی و دائمی باشد.
برای انجام هر عملی باید تمرین کرد و صبر داشت و اصرار! ، اصرار در انجام تمرین صبر ، ماندن و پوسیدگی نیست! ، صبر سوختن است و چه بگویم از ماندن و سوختن و در خودرفتن...
تا به حال منتظر بودهای برای آمدن دوستی؟ هر چه این دوست عزیزتر باشد، به انتظار آمدنش نشستن هم سخت است! سخت که نه تلخ است! هر قدر که بیشتر دوست بداری بیشتر زجر میکشی و انتظار همیشه تلخ است مگر برای...
عاشق را به میزان صبرش بر عشق به معشوق پاداش میدهند. صبر همان انتظار است. و انتظار زمانی شیرین است که محبت دوستی که به انتظارش نشستهای از زبان گذشته باشد و جایی باشد میان سینههایت و عمیق همچون... آن موقع دیگر انتظار تلخی نیست. شیرین است و لطیف...
انتظار زمانی قراری گذاشته میشود جنس شوکران می گیرد تلخ و مرگآور اما در نگاه عاشق عشق زمان ندارد هر موقع که دلش خواست میآید بیخبر و باخبر میآید بیهیاهو و شلوغ میآید مثل باد که نوازش میدهد روح را و...
گفتند که صبر مقدمه انتظار است. و صبر چیزی نیست که هر کس را توان آن باشد برای صبر باید دلت را بزرگ کنی اندازه دنیا نه بزرگتر اندازه آسمان نه بزرگ کنی اندازه زمان. اگر نشد دلت را اندازه خودت بزرگ کن آن موقع است که میتوانی در وادی انتظار کسی باشی!! که نه تو هنوز هیچ کسی...
برای صبر باید امید داشت! امید... امید و امید و من چه میدانم جنس امید چیست چیزی است از جنس معجزه غیر قابل تعریف فقط باید لمسش کرد! باید وقتی جایی میان سیاهی آرام آرام روشن میشود بود و دید که امید چیست و من چه ناپاکم برای گفتن از امید...
برای ورود به ساحت عشق باید پاک بود و هر کس را بار ورود نیست به این سرزمین! سرزمین پاکان منتظر که پاکی شرط اول است برای حضور. و پاکی بسی دشوار است و مطاعی است که هر کس دریغ میدارد آن را بر حال خود...
تو خود حجاب خودی! او آفتاب است! و تو در سایه و نیز ، سایه را نیز از خود وجودی نیست که او بهر وجود آفتاب هست، شده است! برای دیدن آفتاب باید سایهها را کنار زد باید طوفان شد و تمام ابرهای عادات را کنار زد! نور آنجا ایستاده است تو خود را به او برسان...
برای رفتن باید اهلیت آل آفتاب را پیدا کرد و این کار جز با صبر و امید و انتظار بر آورده نخواهد شد که اگر تو را شرم نباشد از آفتاب او خواهد تابید و تمام روزهایت پر از آبی پاک خواهد شد.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج