سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، کسی را که در زندگی اش بخیل است و به هنگام مرگش بخشنده می شود، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :67
بازدید دیروز :86
کل بازدید :1543316
تعداد کل یاداشته ها : 259
103/9/3
3:11 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
منتظر قائم[66]
گفتم بنویسم به یاد تو، یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام . گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام. گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع، یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام. گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت. گفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
انتظار[2] به اندازه آب خوردن[2] پرده بر چشمهاى ما[1] انتظار یعنی ...[1] چشم به راه....[1] گل نرگس[1] به بهانه نیامدنت[1] خدا کند ...[1] این جمعه هم گذشت، به بهانه نیامدنت[1] و یکی هست[1] تقدیم به یوسف زهرا(س)[1] آن وقت « نمی دانم کی؟ »[1] باز هم جمعه ای دیگر[1] به انتظارت پرستوها را می شمارم[1] خدا یا چرا؟[1] یک نامه به یک دوست‏[1] کلیدش کجاست؟[1] موعود[1] صبح جمعه و ندبه دلتنگی[1] دلم برات تنگ شده[1] گره بغضها را تو باز می کنی[1] دلتنگی عصر آدینه[1] کدام صبح صادق...؟[1] لحظه دیدار نزدیک است...[1] ای دو سه کوچه ز ما دور تر[1] گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند[1] دلت از من گرفته می‌دانم ولی...[1] تو می‌آیی هر چند دیر[1] چشم انتظار خورشید[1] سحر خیز مدینه کی می آیی[1] راستی تو از مولا چی می خوای ؟[1] وقتی تو بیایی[1] گویا سواری میرسد[1] حرف دل را که بر دیوار نمی نویسند[1] سلام علی آل یاسین[1] کدامین سیمرغ بهار آمدنت را بشارت خواهد داد[1] آیا این جمعه ظهور میکند[1] و طلوع می کند آن آفتاب پنهانی[1] عطش دیدار تو دیوانه ام کرده[1] انتظار فرج از نیمه خرداد کشم[1] تا ظهور فقط یک قدم باقیست[1] دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است[1] قرار ما این جمعه[1] آیا لایق دیدار تو هستم؟[1] عشق یعنی ...[2] صاحبی داریم که همین روزا میاد[1] عزیز علی ان اری الخلق و لا تری...[1] ای همه خوبی بیا[1] منتظرتم آقا[1] الهی و ربی ....[1] می دانم که می‌آیی[1] او می‌آید[1] کجایی ای سوار سبز پوش؟[1] کی خواهی آمد[1] نامه‏اى به موعود[1] مشق عشق[1] دلنوشته ای به مولام[4] انتظار سبز[1] پس چرا ظهوری نیست؟[1] تو مى‏آیى و آمدنت دور نیست[1] او که بیاید[1] عزیز تر از همه[1] وقتی تو بیایی[1] غروب جمعه، لحظات غم منتظران[1] چشم به راه آمدنت[1] گل نرگس بیا[1] کی خواهی آمد[1] می دانم که ظهور نزدیک است[1] تبریک[7] به منتظرای بی قرارت بگو تا کی؟[1] شاه است حسین(ع) ، پادشاه است حسین(ع)[1] آنقدر در می‌زنم تا در برویم وا کنی[1] کربلا[1] اوست که ....[1] نماز شب[1] تسلیت[7] کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[1] السلام علی الرضیع الصغیر[1] کی میایی؟[1] مبنای هستی[1] یه نامردِ که دستش رفته بالا[1] کی به هم می رسد ای یار نگاه من ...[1] رو سیاه[1] ای گل نرگس کاش می آمدی[1] آقا جان، عاشقانت صبورند[1] ای سبزترین مرد رویاها[1] شاید او را جایی دیده ای[1] دلنوشته ای به مولام[2] همه را بیازمودم[1] عصر جمعه‌‌تان به خیر آقا[1] نجوایی با امام زمان (عج)[11] جاده انتظار[1] سامان غزل‏هایم بیا[1] ترو خدا فقط یک شاخه گل ....[1] صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده[1] آقای من، ما را ببخش که بدجوری اهل کوفه شدهایم[1] سفری از دل تا دلدار[1] پس کی؟ کدامین جمعه نقاب انتظار را بر میداری؟[1] تو خواهی آمد[1] مزد عاشقی[1] شعبان ماه انتظار منتظر[1] یعنی امروز آقا میاد؟[1] امشب خودی نشان بده تا...[1] جمعه های انتظار[1] ماه میهمانی خدا[1] دلنوشته ای به مولام[1] بهانه ای برای ادامه زندگی[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] درد دل های انتظار[1] هفته ای دیگر هم گذشت[1] آرزوِِی دیدار تو دارم[1] غم دل[1] برایم دعا کنید[1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] غریب الغربا[1] سر کوچه یتیمی[1] مهدی (عج) که بیاید[1] همیشه منتظرت هستم[1] شکوائیه فراق[1] ما منتظر تو نیستیم آقا جان[1] پیرتر از نوح شده ایم![1] روز تولد دوباره[1] صبور باش علی![1] نجوایی با امام زمان (عج)[1] مقالات[6] شیرین بیان[1] نامه ای به گل نرگس[1] حکایت عاشقی[1] اگر او نیاید[1] سوت همه ی قطارها[1] تو را می خواهم ...[1] ما دعاگوی غریبان جهانیم[1] یک لحظه بیشتر...[1] وقتی یاد تو را پهن می کنم[1] آقای ثانیه ها[1] کی می آیی[1] حامی[1] روز آمدنت خورشید از شرق می آید یا غرب؟[1] معتکف مسجد چشمان تو[1] این یار من است[1] چشمه یاد تو...[1] وقت آمدنت کی می رسد؟[1] تولدت مبارک[1] او می‌آید[1] گفتم...[1] ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟[1] تو بر ما از خودمان مشتاقتری[1] یک دنیا پر از ناپدری[1] تنها برای زخم دلم مرهمی بیاور[1] می خواهم بگویم که....[1] دلنوشته ای به مولام[2] زمزمه انتظار[1] امامتت مبارک آقا![1] ردّ پایت[1] بارالها! در ظهورش نظری کن[1] باز هم دلم هوای تو را کرده است[1] عیدانه ای برای تو[1] چله های انتظار[1] زمزمه انتظار[1] درحکایت فراق ما تمام شدیم[1] تیر 91[1] خرداد 91[1] مهر 91[1] شهریور 91[1] مرداد 91[1] بهمن 91[2] فروردین 92[1] اردیبهشت 90[1] تیر 92[2] اردیبهشت 92[1] آبان 92[2] مهر 92[1] مرداد 92[2] خرداد 92[1] آذر 92[1] شهریور 93[2] اردیبهشت 93[2] اسفند 88[1] اردیبهشت 86[1] اسفند 92[1] بهمن 92[1] خرداد 93[2] مهر 93[1] خرداد 94[1] اسفند 93[2] جامانده کربلا[2] دلتنگم[1] آذر 94[1] مهر 95[2] شهریور 95[1] آبان 95[1] دی 95[1] بهمن 95[1] شهریور 96[1] تیر 96[1] تیر 97[1] خرداد 97[1] آذر 96[1] مرداد 97[1] آبان 97[1] شهریور 99[1] شهریور 98[1] اسفند 99[2]
لوگوی دوستان
 

روزگار آمدنت:
ظهرهای گرم نیمه ی مرداد که به انتظار تاکسی ایستاده ام، هر ماشینی که بدون سرنشین از کنارم رد می شود و خنکای باد کولرش را به رخم می کشد، با خودم فکر می کنم توی روزگار تو، وقتی که آمده ای و مردم حتی اجازه دارند، بدون اجازه گرفتن از هم، دست توی جیب دیگری کنند، باز هم ماشین ها این قدر ساده و مغرورانه از کنارم رد می شوند؟
یا، توی کلاس که جزوه می نویسم و گوشه های کادر دفترم سفید می ماند و حس می کنم چقدر می شود از همین گوشه گوشه ها استفاده کرد و اسراف نکرد، با خودم فکر می کنم توی روزگار تو، وقتی که آمده ای و دستی به سر مردم کشیده ای و عقل هایشان را کامل کرده ای چیزی توی این دنیا مانده است که بی استفاده باشد و خاصیتی نداشته باشد؟
روزنامه را که برگ می زنم و خبر قتل و تجاوز به عنف دیگری را می خوانم، با خودم فکر می کنم توی روزگار تو، وقتی که آمده ای و – زن زیبا می تواند همه ی جواهراتش را در کف دست بگیرد و از این سوی دنیا به آن سو برود، بی آنکه کسی نگاه چپی به او بیاندازد- باز هم روزنامه ها از این خبرها می نویسند؟
توی روزگار تو ، وقتی که آمده ای... چقدر همه چیز آرام بخش و روح نواز است... من، باز هم به روزگار آمدنت فکر می کنم!

    اَللّهُمَّ عجِّلْلِوَلیکَ الْفَرَج


91/5/8::: 2:41 ع
نظر()
  
  

مژده بادا که شب از کوچه ما رد شده است

تا اذان راهی نیست یک قدم مانده به صبح

همه بیدار شدند زیباترین قول خدا در راه است 

    اَللّهُمَّ عجِّلْلِوَلیکَ الْفَرَج


91/4/25::: 7:55 ع
نظر()
  
  

تو به افق کدام اذان نماز می‌خوانی؟
زمین که پر از بوی اذان می‌شود، به همه دنیا پشت می‌کنی تا سجاده‌ات را گوشه‌ای پهن کنی و پیش نماز همه شیعه‌هایت شوی.
تکبیر که می‌گویی کل دنیا گوش می‌شود برای شنیدن نجواها و صوت زیبایت.
توی قنوتت تک‌تک‌مان را که با نام کوچک می‌خوانی دست‌هایت بوی شکوفه‌های اجابت می‌دهد.
سلام که می‌دهی، همه کائنات جواب می‌شوند برای سلامت.
فرقی ندارد، توی ایران باشیم، یا مصر یا بحرین. کنار بیت المقدس ایستاده باشیم یا گنبد خضرای نبی. ایستاده باشیم یا نشسته.
نمازمان اول وقت که باشد به نماز تو وصل می‌شود.
با تو تکبیر می‌گوییم، با تو رکوع می‌رویم، با تو سجده می‌کنیم، با تو سلام می‌دهیم.
نمازمان به واسطه‌ی نماز تو بالا می‌رود و دعایمان به واسطه‌ی تو مستجاب می‌شود.
دست‌هایمان که با هم بالا می‌رود پر از آمین‌های سبز تو می‌شود.
راستی‌! تو به افق کدام اذان نماز می‌خوانی که پیش نماز همه شیعه‌های دنیایی؟
دعای حضرت ولی‌عصر‌(عج) در حق شیعیان:

  "وَأَبْقِهِمْ - أَوْ قالَ - وَأَحْیِهِمْ فِی عِزِّنا وَمُلْکِنا وَسُلْطانِنا وَدَوْلَتِنا"؛ (و آنان را باقی بدار - یا فرمود: - زنده بدار در (روزگار) عزّت ما و ملک ما و حکومت ما و دولت ما)

    اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلیکَ الْفَرَج


91/3/9::: 11:54 ص
نظر()
  
  

همیشه کسی در من فریاد می‌زند، بی تابی نکن، می‌آید
تو که می‌آیی، تا دل پریشانی ما را آرام و قرار شوی
تو که می‌آیی، تا بساط دروغ را برچینی و خودبینان سرکش عالم را نابود کنی
تو که، یاری کننده حقی
پس تو کجایی؟
ما همه اعتبارمان را مدیون نگاه مهربان و آسمانی توییم
دعا کن در حصار فراموشی مدرن ردپایت را گم نکنیم یک وقت
در این حکایت فراق ما تمام شدیم
خاصیت عشق این است.

    اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیکَ الْفَرَج


91/2/20::: 5:44 ع
نظر()
  
  

آسمان همه‌جا یکرنگ نیست !
آسمانی که خورشیدش تو باشی، آبی‌تر است، حتی اگر گاهی غبار غفلت، سر و رویش را بگیرد.
ما می‌بالیم زیر آسمانی ایستاده‌ایم که ستاره‌هایش امان اهل زمین‌اند
.
آری حضرت خورشید، نامت که بیاید، دل‌مان هری می‌ریزد، بس که دوستت داریم
.
به جمعه‌ها که می‌رسیم، آسمان ما رنگ انتظار می‌گیرد
.
غروب‌هایش که دیگر هیچ
...
آسمان همه‌جا یکرنگ نیست، آسمان ما آبی‌تر است
.

    اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیکَ الْفَرَج


91/2/9::: 6:30 ع
نظر()
  
  

کسی از حس اشتیاق چشم های ما خبر ندارد حتی آسمان، آسمان خودش دل پری دارد این روزها، من از لابلای سرفه هایش صدای یک عمر انتظار را می شنیدم.

صدای سرفه ما اگر نمی آید، نه که نفسمان تنگ نشده نه، ما به آمدنت دل بسته ایم و با این امید روزهایمان را نفس می کشیم و سکوت همیشه علامت رضا نیست این را آسمان مدینه هم می گوید

سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت عرض می کنم.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


91/2/5::: 5:33 ع
نظر()
  
  

چهل چله گذشت و منِ چله نشین، باز چشم انتظار چله ‏ای دیگر. چهل قنوت با اشک و ندبه، که بیایی. بیایی و چشمان سرگردانم را آرامش همیشه باشی. آقاجان! این روزها آسمان هم به دیدنت بی‏تابی می‏ کند. خورشید هر روز به امیدی در دل آسمان، سبز می ‏شود و تمام آسمان را می ‏پیماید و در پایان روی زرد و شرمگینش را در دلگیرترین افق ‏ها، در نقاب می‏ کشد و غروب می ‏آید. آسمان در قنوت خویش ستاره‏ ها را و ماه را می ‏آفریند.

مهتاب، گماشته آسمان است شاید شبی نشانی تو را برایش به ارمغان بیاورد.

مهدی جان، ای خواهش همیشه دست‏های رو به آبی آسمان! مولایم، ای بزرگ نشان‏دار بی‏ نشان و ای خواهش جست‏جوهای من در کوچه‏ های انتظار! تو را ندیده‏ ام ولی می‏ دانم وقتی بیایی آسمان، عقده سال‏های انتظار را می‏ گشاید و ما نیز با آسمان و زمین، گام به گامت را خواهیم بوسید.

ای موعود! قاب خالی عکست را بر دیوار خانه خیالم آویخته ‏ام و هر صبح و شام با اشکی که با نام تو معطّر است، غبار از آن برمی‏ گیرم. مولایم، نشسته‏ ام تا بیایی و کشور جانم را پر از بوی مهربانی کنی. می‏ خواهم با دیدن تو، مظلومیت علی را ببینم و نجابت مادرت فاطمه را.

مولایم، بیا و خاکستری‏ های عالم را در هم شکن. بیا و گل همیشه بهارمان باش. بیا تا هزاران هزار جمعه به یمن آمدنت باهم نماز شکر بخوانیم.

مولایم! ای فریاد در گلو خشکیده مظلومان!

مهدی جان، ای باعث التهاب ستاره و ای نور مخفی از نظرها و ای انتظار صبحدمان! باز هم به انتظار خواهم نشست و یقین دارم که تو، خواهی آمد.

آن سوی‏ تر سپیده نشسته است در انتظار صبحدمان گریه می ‏کند.

هر صبح ندبه ‏خوان آمدنت خواهیم بود تا بوی خوب تو ای غایب حاضر، جانمان را جلا دهد.

از پشت کوه‏ ها از لای نیمه باز پنجره‏ های آرزو به دل بر بام خانه‏ ها

چشمان منتظر سوسو زنان وعده‏ای از نور فریاد می ‏زند فریاد از دلی که بشکسته است

و از حنجری که خسته خسته است چشمان منتظر خیس

در انتظار یار فریاد فریاد می ‏زنند «أَمَّنْ یُجیب» خالق یکتا أَمَّنْ یُجیب بوی گل و بار صبحگاه

أَمَّنْ یُجیب خواهش من از تو این دعا تا کی به دشت‏ها تا کی به چهار راه زمان پشت کوه ‏ها

تا کی از لای نیمه باز پنجره ‏های آرزو به دل فریاد برکشم، باز آ، امید آینه‏ ها، بوی یاس‏ها!

باز آ و بر دو چشم منتظرانت قدم گذار.

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیکَ الْفَرَج


91/1/30::: 10:57 ص
نظر()
  
  

حاجی فیروز توی کوچه می‌دوید و صدای ساز و آوازش آجر همه خانه‌ها را قلقلک می‌داد.
پیرزن پنجره را باز کرد و بهار را آرام بویید.
دستی به کمر زد و خاکی از روی طاقچه‌ها برداشت.
هفت سینش را روی ایوان چید و لباس‌های تازه‌اش را پوشید.
پیرزن‌،از سر سال، روز و شب منتظر " عمو نوروز"  مانده بود، تا عمو را ببیند و عطر بهار را از وجودش استشمام کند.
پیرزن، هرسال قبل از آمدن "عمو نوروز"  گوشه‌ی سفره می‌نشست و آرام قرآن می‌خواند آن قدر به در خیره می‌ماند تا خواب چشم‌هایش را پر می‌کرد و وقتی بیدار می‌شد می‌دید " عمونوروز"  باز هم آمده و رفته و تا سال دیگر یک دنیا حسرت برای پیرزن باقی گذاشته.
می‌بینی؟
حکایت "عمو نوروز"  درست به تو می‌ماند:
که از سر سال منتظر آمدنت می‌نشینیم و دست به دعا بر می‌دازیم و دانه‌های تسبیح‌مان را پشت سر هم قطار می‌کنیم و نامت را فریاد می‌زنیم... و درست وقتی لحظه‌ی آمدنت نزدیک می‌شود، خواب غفلت فرا می‌گیردمان.
که هرجمعه کوچه‌هایمان را آب و جارو می‌کنیم و گرد و خاک را از وجودمان کنار می‌زنیم و تمام قد به انتظارت می‌مانیم و... غروب که شد با آل‌یاسین‌هایمان قربان صدقه‌ی همه وجودت می‌رویم و وقتی نمی‌آیی دوباره حسرت به دل منتظر جمعه‌ی دیگر می‌نشینیم.
یادمان می‌رود که تو خودت "ربیع الانامی" و بهار واقعی با تو معنا می‌شود.
یادمان می‌رود تو قرآن به دست کنار یکی از همین هفت سین‌ها نشسته‌ای و تک‌تک‌مان را به اسم کوچک یاد می‌کنی و برای خیر و برکت زندگی‌مان توی سال جدید، دعا می‌کنی.
یادمان می‌رود که هفت‌سین تو هنوز یک سین بزرگ کم دارد و سیصد و سیزده یار جوانمردت کمر همت نبسته‌اند.
تو خودت بهاری!
هر کجا که قدم می‌گذاری بهار را بارور می‌کنی.
امسال اگر آمدی و کنار هفت‌سین‌مان نشستی و ما هنوز خواب بودیم، برای بیداری‌مان زیاد دعا کن.
قول می‌دهیم بیش‌تر از هر سالی برای قدم‌های بهاری‌ات لحظه شماری کنیم.
...حاجی فیروز توی کوچه می‌دود و صدای ساز و آوازش آجر همه خانه‌ها را قلقلک می‌دهد.
پیرزن تازه از خواب پریده بود و جای قدم‌های " عمو نوروز"  بذر گل همیشه بهار می‌پاشید...

تو بیایی بهار خواهد شد
دیگر این روزگار یار خواهد شد

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


91/1/5::: 10:18 ص
نظر()
  
  

آن‌جا، روبروی قبله، تابوتی آرام و باصلابت خوابیده است و رفتنش توی دنیای پر دست‌اندازمان، رخنه‌ای دیگر باقی گذاشته.

این‌جا جماعتی منتظرند، تا بیایی و بر تابوت نماز بگذاری و امامتت را به همه اعلام کنی.
امام شده‌ای تا گردش خورشید فقط به دور خال لب‌های تو باشد.
امام شده‌ای تا قرار آسمان‌ها و زمین، به برکت وجود تو باشد.
امام شده‌ای تا بلای شیعه به واسطه‌ی دعاهایت از آن‌ها رفع شود.
امام شده‌ای برای صبوری!
تا برای شیعه‌ات اشک بریزی و به جایش استغفار کنی.
تا توی قنوت‌هایت تک‌تک‌شان را به اسم کوچک یاد کنی و برای سعادتشان دعا بخوانی.
تا قرض‌شان را بدون آن که بفهمند ادا بکنی.
تا با دعاهایشان آمین بگویی و وقت سکوت‌شان از آن‌ها یاد کنی.
تا وقتی ناخوش احوال‌اند به عیادت‌شان بروی و وقتی ملک‌الموت به سراغ‌شان آمد، توی تشییع جنازه‌شان شرکت کنی و زیر تابوت‌شان را آرام و بی‌صدا بگیری و بلند لا اله الا الله بگویی.
دنیا آماده باش قدم‌هایت است!
شیعه به یمن آمدنت، وجودش را آذین بسته...
صبح‌ها قبل از طلوع آفتاب صدای عهد بستنشان را می‌شنوی، وقتی لابه‌لای اشک‌هایشان تو را آرزو می‌کنند: "اللهم ارنی الطلعه الرشیده"
نیت‌هایشان را می‌بینی! وقتی نگران سلامتی تو‌ اند و سکه‌ای توی صندوق صدقات می‌اندازند.
قدم‌هایشان را می‌شماری، وقتی برای جمعه، اول وقت به سمت مسجد می‌دوند و آمدنت را با هم می‌خواهند.
شال مشکی‌شان را دعا می‌کنی... وقتی توی دسته‌های عزاداری جدت حلقه می‌زنند و مویه می‌کنند.
قرآن به سرگرفتن‌های ماه رمضانشان را دوست داری. وقتی تو را واسطه می‌کنند تا ضامن ندانم کاری‌‌هایشان باشی.
آن جا...
روبروی قبله تابوتی آرام و با صلابت خوابیده است...
و رفتنش...
یک دنیا امانت روی دوش تو گذاشته است.
یک دنیا صبوری و یک دنیا مستوری!
آقا!  امامتت مبارک...!

    اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


90/11/15::: 10:56 ص
نظر()
  
  

آقای ثانیه‌ها!
آیا از سرزمین یاس‌ها آمده‌ای که عطر نفس‌هایت از فرسنگ‌ها جانمان را می‌نوازد؟!
یا از سرزمین آیینه‌ها آمده‌ای که صداقت در کلامت موج می‌زند...؟!
چشمان پرگناه ما هرگز تو را ندید، امّا با قلبمان تو را همیشه احساس می‌کنیم.

سلالة زهرا!
از دل‌تنگی زیاد گفته‌ایم و زیاد شنیده‌ای امّا مسئله این است آیا باور کردنش برایت آسان است یا دشوار!

آقای لحظه‌های پرالتهاب من!
جهان در پشت میله‌های زندان «چه کنم» گرفتار است و زمین با همه‌ی وجود خود «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس» را احساس می‌کند.

مهربان‌تر از باران!
کودکان فقیری را در سرزمین‌های غنی غارت شده بارها دیده‌ام که حتی به اندازه یک نفس کشیدن به آینده امیدی ندارند. فرزندانی که از درد لاغری و گرسنگی به سادگی می‌شود دنده‌های نازک آنها را شمرد.

عزیزفاطمه!
من مادرانی را دیده‌ام که فرزندان خود را در قنداقه‌ای پر از گل‌های سرخ می‌پیچند امّا به جای گهواره آنها را در گوری سرد می‌نهند.

تنهاترین مرد خدا!
من تازه عروسان بیوه شده و عمر یک روزه‌ی نوزادانی را که سال‌ها در انتظارشان بوده‌اند، می‌فهمم. من چنگال‌های بی‌رحم نامردان عالم که بر جوانی جوانان ما چنگ می‌اندازد را می‌بینم. من قلم‌هایی را که تو را افسانه می‌خوانند، می‌دانم.

یاور افلاکی من!
انگار حنجره هنجارهای اسلام را غبار حرص و غفلت مسلمان آزار می‌دهد و من هنوز هم متحیّرم که خدا چقدر صبور است!

شاهد دادگاه عدل!
بگذار تا اعتراف کنم که اگر به اندازه‌ی جرعه‌ای عاشقت بودیم می‌آمدی. نیستیم که نمی‌آیی.
حکومت عشق در مملکتی برپا می‌شود که مردمش عاشق باشند، آری ما فقط عاشقی را «شعار» داده‌ایم و بس.
مهربانا! مگذار تسبیح نگاهمان از فرط جدایی دانه دانه شود...

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


90/10/10::: 6:0 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >