باز دلم هوای جمعه کرده است ...
هوای انتظار یار ،
باز پشت پنجره انتظار نشسته ام تا خورشید عدالت از پشت ابر غیبت ظهور کند و هزاران دیده مشتاق را به نور قامت رعنایش منوّر کند ...
باز به دور دست ها می نگرم تا صدای شیهه اسبِ آن تک سوار عشق به گوش رسد ....
دلم تنگ توست ای سوار انتظار !
دلم تنگ آرامش است
و آرامش یعنی آمدن رویای انسان های مشتاق و شیدا .
آرامش یعنی حضور .
باز دلم هوای جمعه کرده است .
جمعه حضور ...
و زمزمه همیشگی دلهای منتظرت
باز بر لبها جاری است ...
دل به داغ بی کسی دچار شد
نیامدی ...
چشم ماه و آفتاب تار شد
نیامدی ...
سنگهای سرزمین من در انتظار تو
زیر سم اسبها غبار شد
نیامدی ...
ای بلندتر زکاش و دورتر زکاشکی
روزهای رفته بیشمار شد
نیامدی ...
عمر انتظار ما حکایت ظهور تو
قصه بلند روزگار شد
نیامدی ...
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
سالروز شهادت سید و سالار شهیدان
امام حسین علیه السلام و هفتادو دوتن از یاران باوفای ایشان را
به آقا و مولامون ، منتقم خون شهدای کربلا
امام زمان (عج)
و شیعیان جدش
تسلیت عرض می نمایم
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
-گریه می کنی! آزرده ای؟!
- «شش ماهه»...
- در غم «شش ماهه» ماتم گرفته ای؟! کدام شش ماهه تو را این گونه دگرگون ساخته؟!
- روز دهم، دشت و صحرا...
- اینها یعنی چه؟! واضح بگو!
- شش ماهه کربلا...
-آه! فهمیدم که را می گویی! اما، مگر کجای زندگی آن شش ماهه گریه دارد؟! او هم بنده ای بود مثل بندگان دیگر خدا! مگر نه این بود که تولدی داشت و پایانی؟! حال کمی دیر و زود چه فرقی می کند؟ «شش ماهه رفتن» آیا در عمل تفاوتی با «سه روزه رفتن» یا «هفتاد ساله رفتن» دارد؟! چرا برای آنان که در بدو تولد می روند نمی گریی؟! جواب بده! حرکت از حجاز به عراق؟! نه! به نظر اشک آور نمی آید؛ حتی اگر در موسم حج باشد. بگو برای چه گریستی؟ صریح بگو!
- کدام را بگویم؟!
تشنگی؟!
بی آبی و لب خشکی؟!
نیامدن سقا؟!
یا آن گاه که تیر بر چشمان قمر زدند؟!
یا موقعی که ابروی کمانی شکافت؟!
یا زمانی که پدر بزرگوار، «شش ماهه» را با دست به بالا برد؟!
یا هنگامی که پلیدترین مردم تیر را بر گلوی او نشانه رفت؟!
یا جدا شدن آن از کمان؟!
یا اصابت «سه شعبه» به گلوی «شیرخواره»؟!
یا آن زمان که امام، خون او را به آسمان پرتاب نمود؟!
یا وقتی دیدی که خون برنگشت؟!
یا آن گاه که...
- بس است! بس است! به خون گلوی شش ماهه قسمت می دهم تمامش کن! دیگر مرا یارایی نیست! نه «همه این ها» که «هر کدام از این ها» برای تمام نسل آدمیان بس است. سوز و گداز این چند روز «شش ماهه» کل دوران را کافی است...
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
میلاد با سعادت حضرت امام رضا(ع) بر پیشگاه امام زمان و بر شما دوستان مبارک باد
تماشا کن به عشق تو، دل از گناه برگشته
روی قامت معراجم، هلال ماه برگشته
ندیدمت ولی یک عمر لبم اسم تو رو خونده
که از هر طرفی میرم یه ردّ پا ازت مونده
دلم میخواد کنار تو تو خلوت خودم باشم
تو در خیال من باشی که بیخیال دنیاشم
ندیدمت ولی یک عمر لبم اسم تو رو خونده
که از هر طرفی میرم یه ردّ پا ازت مونده
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
چه شود که در همین نزدیکی، حرفی از جنس دعا، کسی از جنس شفا، بر دل یخ زده ما مهمان شود و روزی از روز خدا، مژده وصلش دهند هم به زمین هم به سماء. کاش غمکده، ویرانه و شمع دل، گرد جمالش، پروانه شود. آید از ره گل نرگس، گل طاها که جهان منتظر روز ظهورش باشد و زمین، منتظر ناز قدمش و سماء، محو جمال پر نورش. خواهد آمد مه تابان، کز جمالش، شرم کند ماه آسمان. بارالها! در ظهورش نظری کن که همه تشنه بوی گل یاسیم، پر از حس نیازیم و به بلندای عدالت، محتاج. به تبسم به کسی محتاجیم تا با آمدنش دلها از نور وجودش روشنی و به یمن دل سر سبزش، شادی گیرند.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
آقا جان چقدر دلم میخواست نیمهی شعبان امسال کنارمان بودی و سرتاسر شهر و کوچهمان را با کمک هم آذین میبستیم و ایستگاههای شربت و شیرینی صلواتی را با هم برپا میکردیم.
آقا... امشب... بیا و کنار حوصلهام بنشین،که چقدر سر رفته از شمردن روزهای بی تو...
بیا و مرا چشمهای از عشق ببخش تا تمام خط خوردگی نامهها و دلتنگیهایم را بشوید.
آقا... ما... امسال هم منتظرت ماندیم.
نه به اندازهی اشکهایی که توی غفلتمان برایمان ریختی، نه به اندازهی آمینهایی که پشت دعاهایمان گفتی، نه به بلندی سجدههای نماز شبت، نه به اخلاصی لبیک گفتنهای دور خانهی کعبهات، اما منتظر بودهایم، باور کن بودیم !
و برای آدمی که جز با دعاهایش راهی برای رسیدن به تو ندارد همین که نام منتظر را رویش بگذارند کافی است.
باور کن توی همه عزاداریهامان وقتی دلمان شکست، از ظلمی که به خاندانت روا شد دستهایمان را بلند کردیم و صدا زدیم "یا منتقم" و توی روزهای جشن و شادیمان برای آرامش قلب و سلامتی وجودت دعا کردیم.
باور کن ما منتظریم... توی راه سربازی تو زیاد میلنگیم اما همه وجودمان لبریز است از شوق دیدار تو...
خلاصه آقا...ما همه از تو التماس امید داریم.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
شبــهایم پــُــر شــده از خوابهایی کـه در بیــداری انتظارش را دارم
میدانــی، بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی درد دل کنم ...
نکند نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت
بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی عزیز دلم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـه تا تو فاصلــهایی نمــانده
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن
فقط بیـــا
با ساعت دلم
وقت دقیق آمدن توست!
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را می خواهم
ای عزیز دل زهرا
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
از آن بانوى پهلو شکسته نقل کردهاند که در روزهاى آخر عمر خواب دیدم پدرم را و به او از دست امت شکایت کردم آن حضرت به من فرمود: انک قادمة على عن قریب. تو به زودى به سوى من مىآیى. بار دیگر خواب مىبیند ملائکه بسیارى به زمین فرود مىآیند و دو فرشته جلیلالقدر پیشاپیش آنها است که او را به آسمانها بردند و قصرهاى عالیه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند... مىپرسد که این کاخهاى عالى از آن کیست؟ مىگویند: اینجا فردوس اعلا است که آخرین درجه بهشت است و این همان نهر کوثر است که متعلق به شما است. آن رسیده بزرگوار مىپرسد: این ابى؟ پدرم کجا است؟ گفتند: هماکنون وارد مىشود و همان لحظه مىفرماید که پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پریشانى مرا بوسید و فرمود: فرزند دلبندم دیدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ این همان وعده الهى است این کاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و این جایگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بیدار شد و رؤیاى شیرین خود را به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کرد، مولاى متقیان علیهالسلام دانست که به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از دیدن این خواب بود که مکرر این دعا را مىخواند: یا حى یا قیوم برحمتک استغیث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد صلى الله علیه و آله. اى خداوند زنده و پاینده به رحمت تو پناه مىبرم پس به فریادم برس بار خدایا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد کن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله علیه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على علیهالسلام به بالینش آمد و به وى فرمود عافاک الله و ابقاک. اى دختر پیامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت یا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مىشوم.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح به تاب ای آفتاب عالم ارا یا اباصالح
صدای غربت مولا ز چاه کوفه میآید علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح
بیا ای وارثحیدر که زخم سینهزهرا بهشمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح
در و دیوار بیت وحی گوید با تو پیوسته که اینجا مادرت افتاده از پا یا ابا صالح
میاندشمناننقشزمینشد مادرتزهرا بگو آندم چهحالیداشتمولا یا اباصالح
چرا مخفیست قبر فاطمه در شهر پیغمبر بیا پرده از این راز بگشا یا اباصالح
وقتی تصور میکنم که عاشقانه بر سجاده ابر به نماز مینشینی، به وجد میآیم و دوست دارم که همه وجودم را نثارت کنم. کاش می دانستم در قنوت نمازت چه خبر است .
راستش را بخواهی برای درمان بی قراریهایم تجویز شده که چلهنشین نگاه معصوم تو باشم و امروز چهلمین روزی است که در مسجد چشمانت اعتکاف کردهام.
از تو چه پنهان که دیشب را تا صبح ذکر نام تو را بر لب داشتم و با همه توانم تو را صدا میکردم. حالا که قرار است گذارت بهاین طرفها بیفتد ، تنها برای زخم دلم مرهمیبیاور. همین!
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج